برنامه رادیو هفت
یکشنبه 90/3/8 10:58 صبح| برنامه رادیو هفت صدا و سیما نقد تلویزیون آهنگ سیاه روشنفکری رسان | نظر
برنامه رادیو هفت
برنامه رادیو هفت یک برنامه خودمانیست. گوش دادن به یک قصه. شنیدن خاطرات یکی از بزرگترهای عرصه سیما/ورزش/و ... شنیدن پیامکهای مردم درباره موضوع هفته – مثلا عجیب ترین غذایی که تا به حال خورده اید یا عجیب ترین عادتی که دارید – و ... .نوع صحبت راحت و خودمانی مجری همه و همه برنامه مناسبی را برای اخر شب یک خانواده تدارک دیده است. یک برنامه ارامش بخش برای قبل از خواب. برای دور شدن از استرس های روزانه. ما از طرف بند میم از تهیه کنندگان و دست اندرکاران تولید این برنامه متشکریم. اما چون هیچکس کامل نیست و چون ما ایرانیها ضرب المثلی داریم به این مضمون که :" دوست میگوید گفتم و دشمن میگوید میخواستم بگم ! " پس با اجازه شما ما با همه تشکری که از این دوستان داریم خواستیم یکی دوتا مشکلی را هم که این برنامه دارد گوشزد کنیم تا انشاءالله این نواقص هم رفع شود.
1- یکی از انتقاداتی که به این برنامه خوب وارد است این است که احیانا گه گاه بعضی از مهمانان برنامه پوشش مناسبی ندارند.چند وقت پیش یکی از آقایان که برای قصه خوانی امده بود دوتا دکمه بالای پیرهنش را باز گذاشته بود. البته اینجور اتفاقات کم میافتد و اگر کارگردان عزیز برنامه با همت بیشتری به این مساله دقت کند انشاءالله اصلا اتفاق نمیافتد.
2- بعضی از مهمانان خوب طبیعتا با توجه به تنوع تیپ و شخصیتشان حرفهایی میزنند که شاید مناسب سیما نباشد.بعضی از کارها وقتی به عنوان یک خاطره عادی گفته شود جنبه بدآموزی دارد.مثلا اینکه فلان ورزشکار در بچگی پول توجیبی خود را از راه شرطبندی توی مسابقاتش به دست میاورده!(شرط بندی حرام است.) یا بعضی از خاطرات دیگر که فعلا اشاره نمیکنم.
روی این خاطرات باید خیلی دقت شود. هم خاطرات غیر فرهنگی و هم خاطرات غیر دینی در یک برنامه فرهنگی طبعا باید حذف شود.اگر کسی در گذشته کارنادرستی را کرده و حالا با افتخار تعریف میکند شما دوستان عزیز که نباید آن را پخش کنید. شما قبل از اینکه در برابر او متعهد باشید در برابر خداوند متعال مسئولید و تعهد دارید که نشر بدی را نکنید.این قسمت را سربسته گفتیم و ادامه نمیدهیم.
3- نکته سوم مربوط به داستانهاست.بعضی از داستانها جای خواندنشان در تلویزیون نیست! داستانی که از صادق هدایت خواندید هم از همان دسته بود.
4- با عرض معذرت هنوز یک کمی انتقاد باقی مانده.یکی برمیگردد به آهنگهایی که گذاشته میشود. بعضی هایش خیلی بی مفهوم و در عین حال افسرده کننده است. من همه را یادم نمیاید به همانی که چند شب پیش شنیدم اشاره میکنم. ترانه
"هیس!" با صدای رضا یزدانی. آهنگ تند و به قول ماها غنادار بود اما خود شعر با اینکه قرار بود خاطره بازی باشد و حس خوب کودکی را زنده کند , یک شعر افسرده بود. بعد از شنیدن این شعر آدم خوشحال نمیشد و احساس خوشبختی نمیکرد. شعر فاقد مفهوم سازنده و متعالی بود و حس ناامیدی و ناکامی را به انسان القا میکرد.یک بیتش این بود : " دنیای کارتونها قشنگ/دنیای ما سیاه و زشت " شما خودتان قضاوت کنید اگر کسی همچین طرز فکری داشته باشد یک انسان نامتعادل و هپروتی نیست که در رویاها زندگی میکند؟ یک بچه است که کارهایش را به خوبی در خواب و رویا انجام میدهد اما در زندگی واقعی مامانش باید کارهایش را بکند!!!
میدانید بعضی وقتها فکر میکنم بعضی از "خاطره بازها" اصلا مفهوم کودکی ما را فراموش کرده اند.کارتونها قشنگ بودند چون بچه های اون تو مثل ما بودند و چون یاد میدادند که چگونه با دنیا کنار بیاییم و درست زندگی کنیم. چگونه مشکلات را حل کنیم و امیدوار باشیم. مثلا " بچه های کوههای آلپ" یاد میداد که کینه چقدر بد است و" آنت " که سالها کینه در دلش داشت چگونه آخر سر نجات پیدا کرد.یاد میداد هرکاری انسان بکند خودش هم باید جوابگویش باشد.خودت مجبوری اشتباهت را جبران کنی! " لوسین " خودش تمام این سالها جور اشتباهش را کشید و چون ناامید نشد و فداکاری کرد توانست اشتباهش را جبران کند. دست آخر " دنی " خوب شد.
بنل هیچگاه دروغ نمیگفت.الفی الکینز دعوا نمیکرد. میشا پسر خوبی بود.... اینها همه کارتون بودند اما سازندگانش با آنها روش درست زندگی کردن را آموزش میدادند. نباید جزو آن دسته ای شویم که هی میگویند همه چیز سیاهه/ همه دروغ میگویند /همه بدند! یا جزو ان دسته ای که اعتقاد دارند "گاوها هم زمان قدیم بیشتر شیر میدادند!!"
خلاصه اینکه توی برنامتون همچین چیزی را القاء نکنید.حس نا امیدی ندهید بلکه امید و تلاش را تبلیغ کنید طوریکه بعد از برنامتون بگیم میتوانیم و میکنیم. بخواهیم بهتر باشیم.شارژمان کنید.
چه توی حرفهاتون ( متاسفانه گاهی مجریهاتون اینجوری اند) و چه توی آهنگهای انتخابیتون تازگیها متاسفانه داره این حال و هوای به اصطلاح" سیاه روشنفکری" مد میشه. توی تصویر زندگی هم در دوره قبلش همین اهنگهای افسرده و ناامید کننده شایع بود.( فکر کنم مسئول اهنگهای صدا و سیما را عوض کردند. هم غنادار شده و هم سیاه و انسانها را از امیدوار بودن و حرکت کردن به سمت دید ساه داشتن و سکون میبرد).
این قسمت را مفصل تر گفتیم چون احساس خطر کردیم که دارد شایع میشود .
دست اخر هم به عنوان شوخی به شاعر شعر هیس! بگوئیم : راستش آن وقتها که ما گالیور را میدیدیم عاشق فلرتیشیا نبود! کارتونهای بچگی برای دیدن با دید بچگی هم هست! این حرفهای خاله زنکی را قاطی کار بچه ها نکنید.توی بچگی ما همه خواهر و برادر بودند . حداکثر اینکه فکر میکردیم شاید وقتی بزرگ شدند خانوم کوچولو با پسر شجاع به هم بیایند! تا ان وقت هم که خدا بزرگه!
امید واریم موفق باشید و پیروز . بازهم ممنونیم.
بند میم bandemim.parsiblog.com