فرهنگ خنده بازاری...
شنبه 91/4/31 6:0 عصر| خنده بازار, مسخره کردن, جمهوری اسلامی ایران, رسانه ملی, خنداندن, | نظر
نقل از http://altaregh.blogfa.com/post/8
در قسمتی از نامه 31 نهج البلاغه، که همان سفارشات و نصایح امام علی(ع) به فرزند بزرگوارش ، امام حسن(ع) است، سفارشی نیز در مورد دوری از خنداندن و مسخرگی و مزاح کردن بی مورد آمده است.
امیرالمومنین علی(ع) می فرمایند:فرزندم، مواظب باش از اینکه در سخن تو، سخنی مسخره آمیز نباشد، هر چند آن را از غیر خود نقل کنی.
***
دوباره چند تا مرد "از لحاظ قد و وزن و سن، بزرگ" دور هم جمع شده اند، و با مسخره بازی و ادا و شکلک در آوردن، و کاریکاتورِ دیگران شدن، مردم را در ساعت شلوغی بینندگان رسانه ملی! می خندانند. این آدم ها با افراد دیگری که پشت صحنه هستند، همه تلاش و همت خود را گذاشته اند و ساعت ها وقت هزینه کرده اند و از بهترین دکورها و دوربین ها و ... و... استفاده کرده اند، تا بتواند، حرکات و سکنات معروفترین آدم های کشور را بازسازی کنند، تا مردم را بخندانند، و این شده است اوج هنر و خلاقیت هنرمندان زحمتکش و خستگی ناپذیر کشور من...
حال به این فکر می کنم که اسلامی که ما می شناسیم و در مورد آن و برنامه های انسان سازش تحقیق کرده ایم، به شدت با مسخره کردن و لودگی کردن و ادای کسی را در آوردن مخالف است، و چگونه رسانه ای که- با اجازه شما جمهوری اسلامی آن را انداخته بودیم-خود را اسلامی می داند ، شب های عید و شادی مردم را که می تواند آرمانی ترین لحظات برای پیوند زندگی دنیایی آنها به عالم ملکوت باشد، با به سخره گرفتن دیگران ، برای خنداندن عموم مردم، به لجن گناه آلوده می کند. در بسیاری از احادیث و روایات و آیات قران مانند، آیه 11 سوره حجرات و آیه 1 سوره همزه، به شدت با فرهنگ مسخره کردن و لودگی کردن مخالفت شده است.
حتی سوای از دین اگر بخواهیم، این نوع برنامه ها و حرکت ها ، بر مبنای مسخره کردن دیگران را تحلیل کنیم، عقل انسان و منطق انسان می گوید: این کار، یعنی یکی را سوژه کردن، و حرکاتش را با شدت کمی بیشتر تقلید کردن، کاری غیر عاقلانه، غیر انسانی، و بی فکرانه است...
سوای اینکه بخواهید در مورد متن موضوع دقیق شوید و رویش فکر کنید، اگر کمی به حواشی بسیار مهم این موضوع از بالا نگاه کنید و روی آن دقیق شوید، خواهید فهمید غیر از اینکه گروهی سوژه می شوند، و با مسخره شدن علت خنداندن مردم می شوند، و گروهی دیگران را سوژه و مورد تمسخر خود قرار می دهند- که البته این اوج بی هنری هنرمند ماست، که وقتی به عنوان مثال نمی تواند "علی دائی" باشد، ادایش را در می آورد- باید به این فکر کنیم که مردم ما کم کم به سوی فرهنگی کشیده می شوند ، که در مواقعی که شادند حتماً باید کسی و یا چیزی به هر شکل ممکن آنها را بخنداند، حال فرق نمی کند، این خنداندن به نارضایتی خداوند بزرگ در درجه اول ، و نارضایتی خلقی بینجامد.
صد البته تنها چیزی که بازده تمام این هزینه ها، ناراحتی و دلگیری مسخره شوندگان، و رواج یافتن فرهنگ به سخره گرفتن، و الگو شدن چهره هایی است که اصلاً لیاقتش را ندارند، و به باد رفتن آنچه از چرخه زحمت و تلاش جامعه(به اسم بیت المال است)می شود.
مسخره کردن...
چیزی که امروز به عنوان هنر به مردم ما القا و عرضه می شود و مسخره کننده(کسی که به شدت در قیامت کیفر خواهد شد) به عنوان هنرمند به مردم معرفی می شود.
به سخره گرفتن؛ چیزی که اسلام به عنوان گناهی بزرگ تمام قد در مقابلش ایستاده است، امام هادی (ع) می فرمایند:
مسخره کردن، تفریح سفیهان و کار جاهلان است.
اسلام در مسیر رشد انسانها آنها را کاملاً جدی و پر تلاش خواسته است.اسلام با لودگی و مسخرگی و بدتر از آن هزینه کردن برای الگو کردن آن در جامعه و فرهنگ سازی! آن بسیار مخالف است. حال افرادی در جامعه ما هستند، که با پشتیبانی بیت المال مسلمین و حمایت مسئولین، همه فکر و ذکرشان شده است که بنشینند، و فیلم و تصویر دیگران را ببینند، و بروند گوشه ای ، و ساعت ها وقت را صرف بهتر شکلک در آوردن از آن شخصیت بکنند، و بعد بیایند و آن را برای ملتی به نمایش بگذارند، و آیا غیر از مسخره بودن همه این جریان ، هیچ فکری می توان در مورد آن کرد؟
بدتر آنکه این فرهنگ را چنان به خورد مردم داده اند که اگر به آن اعتراضی هم بکنی ، سریعاً جلویت جبهه می گیرند، و دین اسلام را تحلیل می کنند ، که شاد نیست؛ و اگرهم بگویند شاد است، ما را ضد دین معرفی می کنند. قداست شاد کردن مردم را به جایی رسانده اند که مردم، شادی را در همین راه می یابند، و برایشان راهی غیر از این ، متصور نیست، و به جایی رسیده اند که اگر کسی؛ مانند اقای "علی دائی" دست به اعتراض بزند و شکایت کند، او را بی جنبه و عصبی می خوانند.
و اما، نتیجه این اتفاق و جریان را بیشتر از همه مولود یک علت می دانم، و آن اینکه مسئولین و مجریان کنترل کننده این جریان، جدا از ادعایشان به مسلمانی و مومن بودن، درست در جهت عکس دین حرکت می کنند، و می بینیم که اسلام راهش و سبکش با کاری که این دوستان می کنند کاملاً در تضاد است، و تفکر قرانی را مدتهاست که بوسیده اند و به کناری گذاشته اند(البته اگر قبلاً داشته بودند)، وآنچه مانده است، تفکر خدا گریزی و دین ستیزی است ، اما در قالب دین و ایمان و میلاد و عید وجشن های مذهبی...
خدا هدایت کند ما را...
غلام حسین علوی
این مقاله در رجا نیوز منتشر شده است
برخورد با بی حجابی؟؟؟؟؟
شنبه 91/4/31 5:23 عصر| برخورد نیروی انتظامی بی حجابی تلویزیون مروج بدحجابی گپ سحر دولتش | نظر
بسمه تعالی
(برخورد با بی حجابی؟؟؟؟؟)
نیروی انتظامی چه کسی را میخواهد بگیرد؟آیا تلویزیون خود مروج بدحجابی نیست؟
الان ساعت 23 و 22 دقیقه پنجشنبه 29 تیرماه 91 است. برنامه " گپ " از شبکه " آی فیلم" در حال پخش است.شقایق دهقان و همسرش اقای قاسم خانی مهمانان امشب این برنامه هستند/ همراه با رامبد جوان و همسرش سحر دولتشاهی. احتمالا اواخر برنامه است و حالا رفتند دماوند تا یادگاری نهال بکارند.توی این صحنه حجاب سحر دولتشاهی افتضاح است و به جای اینکه روسری سرش کند , کلاه به سرش گذاشته است !!!! راستش انصافا من روسری ای نمیبینم و بدون اغراق گفتم فقط کلاه گذاشته.یعنی مسئولین صدا و سیما نمیفهمند که اینها دارند آستانه غیرت اسلامی سیما را تست میکنند تا اگر ok داده شد و کسی بهشان ایرادی نداشت پایشان را حتی از این هم فراتر بگذارند... مطمئنا اگر برخورد نکنید بدتر هم میشود. .... آه حالا هزاری هم نیروی انتظامی با بدحجابان برخورد کند وقتی که صدا و سیما اینقدر هنرمند , هنرمند میکند و اینها را بزرگ میکند و بعد هم گناه و بی حیایی ایشان را پوشش میدهد چه میشود؟ یک بام و دو هوا...
ببخشید تلویزیون ناظر پخش ندارد؟ کسی که این صحنه ها را که حالا با بودجه بیت المال ساخته شده اما حداقل پخش نکند؟آیا تلویزیون خود مروج بدحجابی نیست؟
یا امام زمان ما از بی غیرتی و بی حیایی امشب و این روزها شرمگینیم....
عکسهای تکاندهنده از میانمار....
سه شنبه 91/4/27 11:38 صبح| عکس کشتار مسلمان میانمار صاحب الزمان بیا | نظر
امت واحده: تین سین، رئیس جمهور میانمار میگوید که مسلمانان روهینگیا باید از این کشور اخراج و به اردوگاههای پناهندگان سازمان ملل منتقل شوند. این ژنرال پیشین میانمار روز پنج شنبه (22 تیر، 12 ژوئیه) گفت که «تنها راه حل» انتقال نزدیک به یک میلیون مسلمان روهینگیا، یکی از اقلیتهایی که بیشترین آزار را در جهان میبینند، به اردوگاههایی است که از سوی کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل اداره میشود.
سازمان ملل میگوید که دههها تبعیض روهینگیاها را بیوطن کرده است و میانمار محدودیتهایی را درباره تحرک آنان اعمال میکند و همچنین حق آنها برای برخورداری از زمین، تحصیل و خدمات عمومی را گرفته است.
در همین راستا، شبکه پرس تی وی مصاحبهای را با غلام تقی بنگاش، استاد موسسه علوم و فن آوری شهید ذوالفقار علی بوتو از اسلام آباد انجام داده است که در ادامه متن برگردان این گفتوگو را میخوانید.
شاید شما بتوانید تاریخچهای از این مسلمانان در اختیار ما قرار دهید. مسلمان روهینگایا چه کسانی هستند؟ و اینکه میتوانید درباره گذشته آنها و اینکه چرا اکنون به حاشیه رانده شدهاند اطلاعاتی در اختیار ما بگذارید؟
بله. از دیدگاه تاریخی، آنها متعلق به سه کشور متفاوت هستند. برخی از آنها از چین، برخی از آنها از زمانهای بسیار گذشته از بنگلادش و برخی دیگر نیز از کشور دیگری مهاجرت کردند که در گذشتههای دور وجود داشت.
اکنون همان گونه که میبینید آنها در حال حذف شدن هستند. پاکسازی این قوم به طور قطع یک تراژدی بین المللی است. این روند در 30 سال گذشته ادامه داشته است اما هیچ کس از آن اطلاعی ندارد. این مسلمانان پیشتر هم مورد آزار و اذیت قرار میگرفتند اما اکنون این آزار و اذ یتها بسیار بیشتر شده است.
اکنون مشکل این است که دولت میگوید که این مردم به میانمار تعلق ندارند. این مساله چیزی است که قابل پذیرش نیست. این یک تراژدی بین المللی است. این مردم به میانمار و بنگلادش تعلق دارند.
آنها میگویند که بنگلادشی هستند؛ این کاملا نادرست است. بخشی از آنها بنگلادشی هستند که در معنای واقعی بنگلادشی نیستند و هنگامی به تاریخ پیش از استقلال میانمار در سال 1948 مراجعه کنیم در مییابیم که این افراد در اصل پاکستانی هستند.
این کاملا نادرست است که گفته شود آنها خارجی هستند و باید از کشور اخراج شوند. این یک پاکسازی قومی است و دولت میانمار به یک معنا خوش شانس است که جهان اسلام و اکثریت مسلمان در سراسر جهان از این تراژدی آگاه نیستند.
به عنوان نمونه، ما در پاکستان همیشه به سنتهای بودایی در کشور احترام گذاشیتم و آن را همانند گنج گرامی داشتیم. درست در اطراف اسلام آباد ما منطقهای داریم که تمدن بودیسم در آنجا وجود دارد و همه بوداییها در پاکستان و هر جای دیگر مورد احترام هستند. بودائیان سراسر جهان به این مکان میآیند.
اما این خیلی عجیب است. برای من که میدانم به لحاظ تاریخی بوداییها افراد بسیار صلح جو، آرام بودند و بیشتر تاریخ آنان بدون خشونت بوده است یک تناقض است. در واقع این اقدام میانمار شوک بزرگی است. این یک فاجعه است.
دولت و حتی خانم آنگ سان سوچی، برنده جایزه صلح نوبل در برابر مشکلات این گروه اقلیت در میانمار سکوت اختیار کردهاند. این امر پذیرفتی نیست. هر چه مسلمانان بیشتری در جهان از این موضوع آگاه شوند، مشکلات بیشتری برای دولت میانمار ایجاد خواهد شد.
پرسش این است که چرا چنین برخوردی با این مسلمانان میشود؟ چرا این رفتار مدتهای زیادی ادامه دارد؟ و به عنوان نمونه چرا سازمان ملل آنها را نپدیرفته است؟ آیا این وظیفه آنها نیست؟ آیا عجیب نیست که سازمان ملل نمیخواهد به این آوارگان کمک کند و در جای دیگر به آنها سرپناه بدهد؟
ببینید، مشکل این است که جنوب شرقی آسیا در نقشه اقتصادی امریکا در حال کم رنگ شدن است. در واقع امریکاییها میخواهند میانمار و دیگر کشورهای جنوب شرقی آسیا همچون ویتنام، کامبوج و لائوس را ترغیب کنند که رابطه خوبی با جمهوری خلق چین نداشته باشند. این بخشی از مشکل است.
به تازگی وزارت خارجه امریکا تحریمهای میانمار را لغو کرده است. در حالی که امریکا باید تحریمهای علیه میانمار را بیشتر کند تا این مشکل حل وفصل شود، در صورتی که چنین کاری انجام نمیدهد.
امریکاییها میخواهند پیوندهای نظامی بهتری با دولت میانمار داشته باشند که جامعه بین المللی روزنامه نگاران از جمله رسانه شما به خوبی میدانند که این دولت پس از برگزاری انتخاباتی ناعادلانه به روی کار آمد.
البته مشکلات داخلی وجود دارد و سایر مشکلاتی که به این وضعیت کمک میکنند از جمله اینکه سیستم کهنه است، نظام بانک داری بسیار قدیمی است و همچنین مشکلات جامعه کارگری و انزوای اقتصادی وجود دارد. همه این مسائل به گرفتاری جوامع مختلف در میانمار همچون بوداییها و مسلمانان کمک کرده است. اما این به معنای آن نیست که باید در برابر مخمصه این نوع پاکسازی قومی سکوت کرد.
اما شرایط اکنون در میانمار این گونه است که روزنامه نگاران نه آن طور که انتظار میرود، ولی میتوانند بنویسند، هر چند که مجازات میشوند و پروندههایی در دادگاه علیه آنها تشکیل میشود. اما با این وجود، وضعیت برای جامعه روزنامه نگاران در میانمار بهتر است.
آنچه که میتوانم پیش بینی کنم این است که در روزهای آتی مسلمانان بیشتری در سراسر جهان از این مساله آگاه خواهند و شرایط بسیار جدیتر میشود.
اگر مردم ما در پاکستان از این موضوع مطلع شوند، در میانمار مشکلاتی ایجاد خواهد شد، زیرا این چیزی نیست که ما میخواهیم.
کد خبر:131910 -
منبع رجا نیوز / عکسها بسیار تکان دهنده اند . درصورت باز نشدن عکسها به ادرس http://www.rajanews.com/detail.asp?id=131910 بروید.
یا صاحب الزمان.....
من اینگونه چادری شدم...
پنج شنبه 91/4/15 10:43 صبح| | نظر
گروه فرهنگی: کار فرهنگی برای بعضی ها بهانه ای است تا با آن جلوی هر کار دیگری در حوزه عفاف و حجاب را بگیرند و نق بزنند، و برای برخی دیگر عرصه جهاد و مبارزه است. عرصه ای که باید از امکانات کوچک و بزرگ استفاده کرد و به هر مقدار که می توان این بار بر زمین مانده را برداشت. وبلاگ «من و چادرم، خاطره ها» یکی از همین کارهاست. خانم آلیا نراقی با راه انداختن وبلاگی جمع و جور خاطرات افراد مختلف درباره چرایی چادری شدنشان را جمع و منتشر کرده است. این خاطرات تبدیل به نمایشگاه پوستر هم شده است و حتی به صورت کتاب هم به دست مخاطبان رسیده است. خواندن جزئیات این تجربه و جهاد فرهنگی در حال و هوایی که بحث از حجاب و عفاف در میان دعواهای سیاسی گم شده است، حسابی حال آدم را جا می آورد. گفتگوی رجانیوز با مدیر این وبلاگ را بخوانید:
ایده این کار چطور در ذهنتان شکل گرفت؟
وبلاگ از 30 شهرویر 90 راه اندازی شد. من چند سال قبل خاطره چادری شدن خودم را در وبلاگم گذاشتم که به شدت از ان استقبال شد و سایتهای مختلف بازنشرش دادند. نظرات جالبی برای این خاطره درج شد که می گفتند ما هم تردیدهایی از همین جنس داشتیم که با خواندن این خاطره تردیدهایمان برطرف شد. اونجا بود که به ذهن من رسید ای کاش می شد که هر کس خاطره چادری شدن خودش را بنویسد تا اگر کسی همان تردیدها و مباحث را دارد بتواند استفاده کند. اینطوری بود که ایده وبلاگی برای جمع آوری خاطرات چادریها در ذهنم شکل گرفت و کار را شروع کردیم.
چرا روی چادر تاکید داشتید؟ برخی افراد معتقدند که تبلیغ چادر باعث میشود تا دایره حجاب تنگتر شود و افراد بیشتری از این محدوده خارج شوند. این افراد تاکید دارند که روی حجاب تبلیغ شود و چادر بعنو.ان نماد حجاب مطرح نباشد. شما چرا اینکار را نکردید؟
اول این نکته را عرض کنم که ما در این طرح افراد غیر چادری را از دایره حجاب خارج نکردیم و همیشه این را مطرح کرده ایم که حجاب در دیدن ما کاملا محدوده مشخصی دارد که هر کس به هر طریقی آن را رعایت کند خدا می پذیرد. ولی در عین حال تاکید ما بر حجاب برتر است چرا که همانطور که دشمنان ما این نماد را هدف گرفته اند، اگر ما هم به تبلیغ این حجاب برتر بپردازیم اولاً اشتیاق به این حجاب برتر افزایش پیدا می کند. ثانیا اگر کسی ذهنیت بدی که نسبت به چادر بر اثر تبلیغات منفی پیدا کرده است را از دست بدهد حتی اگر خودش چادر را هم انتخاب نکند، باز هم حجاب خودش برایش ارزشمندتر می شود و نبود آن ذهنیت منفی باعث میشود تا بر اثر فضاهای خاص یا القائات دیگران به راحتی از حجابش نگذرد و کوتاه نیاید و حتی بتواند از آن دفاع یا ان را تبلیغ هم بکند. ما حتی یک بحث چی شد محجبه شدم را هم در کنار این طرح داریم. اما ما در تلاش هستیم که حجاب خوبتر را در کنار حجاب خوب تبلیغ کنیم.
در این مدت تشویق خاصی هم از فعالیت شما صورت گرفته است؟ مسئولین حمایت کرده اند برای گسترش کار؟
اولین بار در جشنواره بین المللی تولیدات رسانه ای عفاف و حجاب شرکت کردم که این وبلاگ آنجا رتبه سوم را آورد. در جشنواره های مختلفی هم که شرکت کردم همیشه وبلاگ رتبه آورده است، مثل در جشنواره حضرت علی اکبر(ع). اما مشکل اینجاست که در این جشنواره ها تجلیلی از یک کار نهایت چیزی است که اتفاق می افتد. در حالی که مثلا خود من بیشتر از اینکه به فکر تقدیرنامه و هدیه باشم امیدوارم که این طرحها به واسطه این جشنواره ها شناخته و حمایت شوند. اما خب متاسفانه مسئولین به همان تقدیرها بسنده می کنند در حالی که هر دفعه هم قول می دهند که ما قرار است از این طرح ها استفاده کنیم ولی تا حالا این اتفاق نیفتاده است.
بین این 167 خاطره قشنگترینش کدام است؟
من تک تک این خاطره ها را خیلی دوست دارم. با بعضی خاطره ها حتی نشستم و گریه کردم. خواندن خاطره کسانی که خیلی به سختی و با اذیت های مختلف این راه را انتخاب کردند خیلی تاثیرگزار است. مثلا خاطره ای بود از یک دختر خانمی که برای حجابش حتی از سمت خانواده کتک هم میخورد و آنها نمی توانستند باحجاب بودن ایشان را تحمل کنند. نکته اینجا بود که این فرد کسی بود که در عین حال هم به شدت مقید بود که احترام پدر و مادرش را نگه دارد. خب خواندن این خاطره ها حتما تاثیرگزار است.
یک کم در مورد روند دریافت و انتشار خاطره ها توضیح دهید.
در فراخوان ما، خاطره ها گزینش می شوند. ما وقتی خاطره ای دستمان می رسد خودمان را جای دقیق ترین و شکاکترین مخاطبمان می گذاریم و سعی میکنیم تا سوالهایی که ممکن است با خواندن این خاطره در ذهن او ایجاد شود را حدس بزنیم. حتی ممکن است خاطره ها از نظر نگارشی بازنویسی شوند. خاطره هایی که حذف می شوند غالبا به این دلیل است که فرستنده ایمیل یا نشانی از خود نگذاشته است تا ما با او ارتباط بگیریم و نقاط مبهم خاطره را مرتفع کنیم.
تا حالا دو محصول جانبی هم از کنار این طرح بوجود آمده است؛ نمایشگاه پوستر و کتاب. کمی در مورد اینها هم بفرمایید.
یک مقدار که از افتتاح وبلاگ گذشت یک نفر ایمیل فرستاد و اجازه خواست که از این خاطره ها نمایشگاه پوستر برگزار کنند. من چون دغدغه اصلیام رسیدن این خاطره ها به دست مخاطبین بود خیلی استقبال کردم. حتی خاطره ها را به یک کارشناس مذهبی هم نشان دادم تا اگر نقصی وجود داشته باشد یا نکته انحرافی دیده می شود که از چشم بنده دور مانده اصلاح شود. با آنکه خیلی طول کشید تا آن کارشناس مذهبی جواب دهد ولی منتظر ماندیم و کار را انجام ندادیم.این نمایشگاه در قم بجنورد و خود تهران به نمایش درآمد ولی چون اطلاع رسانی ما خیلی دقیق نیست اطلاعات بیشتری ندارم.
و کتاب چطور؟
وقتی کار را شروع کردم واقعا حتی به ذهنم هم خطور نمی کرد که این کار بتواند کتاب شود. 29 تا خاطره که در وبلاگ منتشر شد، ایمیلی به من رسید که خانمی نوشته بودند من با خواندن همین چند خاطره تردیدهایم برطرف شد و حجاب برتر را انتخاب کردم. این در حالی بود که هنگام شروع کار من حتی تصور این تاثیرگذاری سریع را هم نداشتم و فکر میکردم حالا ممکن است خواندن اینها در ذهن مخاطب بماند و یکجایی و در بزنگاههایی به کمکش بیاید. از این دست ایمیل ها خیلی رسید. در همین مسیر هم کسانی ایمیل می زدند و پیشنهاد چاپ کتاب می دادند و حتی می گفتند اگر شما مشکل مالی دارید ما حاضریم کمک کنیم و خودمان پول جمع کنیم تا اینکار انجام شود. من خیلی تحت تاثیر گرفتم و به من عذاب وجدان دست داد که ظاهرا بقیه از من دغدغه مندترند و من دارم کوتاهی میکنم.
بالاخره تصمیم گرفتیم که کتاب را منتشر کنیم. اما بی تجربگی ما باعث شد تا کار خیلی طول بکشد و حتی مجبور شدیم ناشرمان را عوض کنیم. ما فکر میکردیم فضای مجازی با فضای نشر مثل هم هستند اما واقعا تفاوتهای زیادی وجود داشت. چند بار هم تا مرز دلسرد شدن و کنار گذاشتن کار هم پیش رفتیم اما به هر حال با همه مشکلات این کتاب فروردین امسال بیرون آمد و به نمایشگاه کتاب هم رسید.
چاپ بعدی کتاب کی بیرون می آید؟
این کتاب با سرمایه گذاری افراد خیری به چاپ رسید که به صورت حرفه ای در کار نشر نیستند و فقط خواستند که به نوعی کمک کنند تا این کار انجام شود. به همین دلیل ما امکان چاپ مجدد نداریم تا اینکه همه چاپ اول تمام شود و بعد ببینیم چه کار می شود کرد. ما برای اینکه کتاب بیشتر به دست مخاطب برسد قیمت آنرا خیلی پایین تر از عرف بازار قرار دادیم که همین هم باعث شد تا بگویند برای سیستم توزیع نمی صرفد که آنرا توزیع کند و از این مباحث. به همین دلیل هم الان تنها راه توزیع کتاب همین وبلاگ و به قولی توزیع پارتیزانی است تا کسانی که تمایل دارند کتاب را با پست تحویل بگیرند.
حتی در نمایشگاه هم تعداد کمی آمد و زود تمام شد چون ناشر ما خیلی فکر نمیکرد که این کتاب با استقبال روبرو شود. البته فکر مبکنم سختی کار همین چاپ اول بود و انشاالله در چاپ های بعدی کتاب راه خودش را باز می کند.
چه تجربه ای در طول این کار پیدا کردید و الان نگاهتان به بحث ترویج حجاب و عفاف چیست؟
یک مشکلی که در بحث حجاب و عفاف وجود دارد این است که هر وقت این موضوع مطرح میشود، همه نگاهها می رود به سمت افراد خیلی بدحجاب. در حالی که ما در این طرح به افراد مذهبی فکر کردیم. منظورم از مذهبی کسانی است که حتی کمی با ائمه اطهار(علیهم السلام) احساس دلبستگی می کنند و ارادتی به امام زمان(عج) دارد. به نظر من ما باید افراد مذهبی را تقویت کنیم تا وقتی وارد فضایی شدند تحت تاثیر قرار نگیرند و حتی منشا اثر باشند. اما اکثر مسئولین ما بیشترین نگاه و تلاششون متوجه افراد خیلی بدحجاب است و کمتر هم نتیجه میگیرند چون این افراد واقعا به هیچ صراطی مستقیم نیستند. در حالی که وقتی یک وبلاگ ساده توانسته است اینطور جواب دهد حتما با امکانات و تلاش بیشتر و وسیعتر می توان بیشتر نتیجه گرفت. ما باید توجه کنیم که حفظ فرزندان خود ما خیلی مهمتر است.
برنامه ای برای آینده وبلاگ دارید؟ تغییراتی در کار ایجاد خواهید کرد؟
یکی از کارهایی که ما در حال انجام آن هستیم دسته بندی خاطره هاست. اینکه مثلا کسی که خانواده مذهبی نداشت چطور محجبه شد؛ یا اینکه کسی که در سنین کودکی محجبه شده بود چطور در سنین بالا این دلایل برایش تکمیل شد و چادری ماند و از این قبیل. تلاش داریم که دسته بندی داشته باشیم که چه دلایلی بیشتر موجب چادری شدن افراد شده است. مثلا به هیچ وجه نمی توان «شهدا» را در این دسته بندی نادیده گرفت. کسانی که با این انگیزه چادری شده اند خیلی از مسایل برایشان به راحتی حل شده است. بحث راهیان نور بیشترین دلیل بوده است که ما در بررسی هایمان به آن رسیده ایم. خیلی ها حتی اگر نه همان سال بلکه مثلا دو سال بعد هم چادری شده اند گفتند که جرقه چادری شدن ما در همان راهیان نور دو سال پیش خورده شد. بحث مهدویت و اینکه ما یک امام زمانی داریم که همین الان ناظر به ما است یکی دیگر از دلایل بوده است. اینکه من با چادرم موجب رضایت و کمک ایشان هستم در خیلی از خاطره ها آمده است.
با توجه به این بحث اهمیت راهیان نور و فضای مساعد آنجا که گفتید، تلاشی برای توزیع کتاب در راهیان نور شده است؟
اصلا من مد نظرم بود که کتاب به راهیان نور پارسال برسد اما همان مشکلاتی که گفتم مانع شد. حالا اگر در راهیان نور امسال استقبال شود و مسئولان راهیان نور از این کتاب استقبال کنند حتما خوشحال می شویم.
در آخر اگر نکته ای هست بفرمایید:
به نظر من چیزی که باعث شده است تا این کار به اندازه خودش مطرح و شناخته شود، کمک همسنگران مجازی ما بوده است. کسانی که خودشان اقدام به بازنشر مطالب می کردند و در سایتهای مختلف این کار را معرفی می کردند. مثلا سایت عمارنامه خیلی کمک کرد. گاهی وقت ها بعضی ها چنان مخلصانه کار را کمک می کنند که من فکر میکنم آنها بیشتر از ما در این کار سهم دارند. البته برخی سایتها و خبرگزاری های مهم هستند که در بخش وبلاگستانشان هم اصلا توجهی به این کار ندارند. حتما پشتیبانی بچه های مذهبی از هم می تواند خیلی به گسترش کارهای جهادی اینچنینی کمک کند.
این هم اولین خاطره ای که در این وبلاگ منتشر شده است:
نه اینکه از چادر بدم می آمد ها نه! اصلا! تا جاییکه یادم می یاد هیچ وقت بی حجاب یا بدحجاب نبودم. روی روسری ام از بچگی خیلی حساسیت داشتم اما چادر؟ به نظرم دست و پاگیر می آمد می گفتم نمی تونم جمع و جورش کنم روسری یا مقنعه رو می کشه عقب و بیشتر موهام می یاد بیرون. اصلا مگه الان پوشش من چه عیبی داره و از این حرفها. البته بعضی اوقات خاص مثل وقتی می رفتیم زیارت چادر سرم بود اما برای همیشه خب نه.
یادم می یاد دبیرستان مدرسه ای که ما می رفتیم تا سال قبلش چادر اجباری بود اون سال هم که ما رفتیم بهمون نگفتن الزام چادر برداشته شده مدرسه ی نمونه بود و نمی شد از خیرش گذشت اجبارا چادر سرم کردم یه مدت که گذشت متوجه شدیم دیگه الزامی نیست از اولین کسانی بودم که چادر رو برداشتم. مگه حجاب من چه عیبی داشت خب؟!
حتی اینکه بابا غیر مستقیم موقع نگاه کردن به تلویزیون با دیدن یه دختر چادری می گفت چقدر چادر برای یک دختر وقار می یاره هم منو چادری نکرد. من که حجابم مشکل نداشت چرا باید خودم رو به دردسر می انداختم سخته جمع و جور کردنش خب تازه مردم و این آدمایی که به خاطر روسری هم به آدم می گفتند حزب اللهی که در زبان اونا معادل امل بود چی؟ حالا چادر که واجب نیست آدم به خاطرش با ملت دربیفته منم حجابم عیبی نداره خب!
خلاصه به نظرم چادر هم مثل خمس، مثل نماز، مثل هرچیزی که آدم باید فقط به خاطر معشوقش انجام بده ظاهر سختی داره و حلاوتش رو تا وقتی انجام ندی نمی تونی بفهمی حتی وقتی به زور قانون و فشار خانوادهچادر سرت کنی هم نمی فهمی باید فقط به خاطر او به قصد قربت او این کارها رو انجام بدی تا بفهمی تا حالا خودت رو از چه موهبتی محروم کردی.
اما می دونید برای من از کجا شروع شد؟ خیلی ساده این اتفاق افتاد:
یک اردوی سه روزه بود به مشهد مقدس. اینقدر این مدت کم بود که آدم دلش نمی آمد به جز حرم مطهر امام رئوفش جای دیگه ای بره. از خونه که بیرون می آمدیم صاف می رفتیم حرم و از حرم صاف می آمدیم خونه و به همین دلیل من اون سه روز دائم چادر سرم بود. خب من دوست نداشتم دقیقا جلوی در حرم چادر سرم کنم آخه آدم از لحظه ای که پاشو از در خونه به سمت حرم مقدس بیرون می زاره انگار مورد توجه امام رضاست.
برگشتیم به شهرمون؛ چادرم رو تا کردم و صاف گذاشتم تو کشو برای زیارت دفعه ی بعد. اولین باری که می خواستم از خونه برم بیرون آماده شده بودم داشتم از پله ها می رفتم پایین تو همین فاصله از خودم پرسیدم تو مشهد برای چی چادر سرت می کردی؟ و به خودم جواب دادم: به حرمت امام رضا(ع). یکدفعه از خودم پرسیدم خب اینجا هم شهر امام زمانه اینجا هم مورد توجه امام زمان هستی، آقا داره تو رو می بینه، چطوری می خوای بری توی خیابون وقتی امام زمان داره تو رو می بینه؟
رسیده بودم به در خونه؛ در رو باز نکردم، برگشتم تو اتاقم. چادرم رو برداشتم... و چادری شدم برای همیشه. برای همیشه به حرمت امام زمان(عج).
من عاشق چادرم هستم اینم تاج بندگی منه برای خدا و نشونه ی حرمتی که برای آخرین حجتش دارم. و شاهدی که هر لحظه بهم یادآوری می کنه الان جلوی چشم امام زمانت هستی.
پ. ن.
1. شاید براتون جالب باشه هیچ کدوم از دوستان و آشنایان و فامیل هیچ عکس العمل سختی نشون نداند شایدم نشون داند ولی حتی اونقدر مهم نبود که الان یادم مونده باشه.
2. شاید این از مکرهای شیطانه که آدم رو از بهترین ها محروم می کنه با تهدید و ترس از واکنش دیگران وگرنه واقعا واکنش دیگران چقدر اهمیت داره وقتی آدم به درستی کارش مطمئنه؟
-----------------
نقل از رجا نیوز
ادرس وبلاگ http://khaterechador.blogfa.com/