الگو سازی معنادار شبکه خبر از ثروتمندان افسانه ای
پنج شنبه 91/7/13 10:53 صبح| انتقاد نقد صدا و سیما مصرف گرایی تجمل | نظر
اقدام عجیب اخبار 20 شبکه خبر، واکنش منفی بسیاری از مردم را برانگیخته است.
به گزارش رجانیوز، در حالی که طی روزهای اخیر نوسان بی سابقه قیمت دلار و بسیاری از کالاها موجب نارضایتی مردم شده است، سه شنبه شب بخش خبری 20 شبکه خبر سیما با پخش گزارشی درباره گران قیمت ترین خودروی خارجی در یکی از خیابان های تهران، بار منفی بسیاری را به توده های مردم تحمیل کرد.
در این گزارش، خبرنگار به تعقیب راننده یک خودروی"مازراتی" که در حال حاضر نزدیک به یک میلیارد تومان قیمت دارد می پردازد و از او خواهش می کند تا با صدا و سیما مصاحبه کند!
پس از خواهش خبرنگار صدا و سیما، راننده 32 ساله این ماشین با شرط این که اذیت نشود! حاضر به مصاحبه می شود و درباره افتخار بزرگ خود! و ماشین یک میلیاردی اش سخن می گوید.
این اقدام عجیب صدا و سیما در حالی صورت گرفته است که مشخص نیست پشت پرده این گزارش چه بوده و در حالی که بسیاری از مردم به علت نوساسات اخیر بازار در تنگنای اقتصادی قرار دارند، این حرکت رسانه ملی که در واقع تشویق فرهنگ سرمایه داری و ارج دادن به یک جوان ثروتمند به خاطر ماشین گران قیمت اوست، چه معنایی دارد؟
گفتنی است در هیچ جای این گزارش نه تنها به نقد این مساله پرداخته نشده است بلکه با رویه ای کاملا تشویقی، سوار شدن بر ماشین های لوکس، مصرفی و وارداتی مورد تمجید قرار می گیرد و از آن نشانه ای به عنوان امنیت سرمایه گذاری در ایران یاد می شود!
از سوی دیگر، الگو سازی نهفته در پس این گزارش از انسان های با ثروتهای افسانه ای در حالی صورت می گیرد که این موضوع به شدت بار منفی برای توده های مردم دارد، چرا که مشخص نیست از 75 میلیون ایرانی دقیقا چند نفر توانایی خرید خودروی سواری به ارزش نزدیک به یک میلیارد تومان دارند؟
هم چنین در حالی که در آیات و روایات مختلف به صراحت با رد شهرت، ثروت، نژاد و ... تنها ملاک برتری افراد به یک دیگر "تقوا" معرفی شده است، مشخص نیست هدف از پخش این گزارش تلوزیونی چه بوده است و آیا خروجی این برنامه جز تایید و ترویج اشرافیگری و اسراف در میان مردم بوده است؟
نکته قابل توجه دیگر در این گزارش، فیلمبرداری و پخش جزیی قابلیت های این ماشین لوکس از جمله صندلی های برقی، دکور درون اتومییل و ... است که بیش از هر چیز شایبه سفارشی و تبلیغاتی بودن این گزارش را تقویت می کند؛ مساله ای که مدیران صدا و سیما باید نسبت به آن پاسخگو باشند.
امام خمینی (ره) در سالهای اولیه انقلاب، به کرات بر لزوم اصلاح صدا و سیما تاکید کرده و آن را یک دانشگاه عمومی توصیف می کنند که اگر اصلاح شود، یک ملت اصلاح می شود. ایشان در سخنانی دیگر درباره لزوم پرهیز صدا و سیما از پخش برنامه های ترویج مصرف گرایی در توده های مردم می فرمایند:
"{قبل انقلاب} نشان دادن فیلمهای مفتضح برای تباهی طبق? جوان، مصرفی بار آوردن ملت در تبلیغ کالاهای مصرفی خارجی، هم? اینها و بسیاری از چیزهای دیگر که در خدمت غرب و شرق بود، از راه تلویزیون و رادیو، یکی از راههای بزرگشان برای تبلیغ این امور این بود و اگر- خدای نخواسته- این تا چندین سال دیگر دوام پیدا می کرد، ما باید فاتح? ایران را بخوانیم و الان شما توجه کنید که دستگاهی که سالهای طولانی در خدمت غرب و شرق بوده و مسائل آنها را پخش می کرده و عواملی بودند برای تباه کردن جوانهای ما و شما تازه وارد شدید و می خواهید که این را متحول کنید." (صحیف? امام، ج 16، ص117، سخنرانی در تاریخ 27/12/1360، نقش صدا و سیما در کشور)
هم چنین رهبر معظم انقلاب نیز به کرات پیرامون آفات تبلیغ مصرف گرایی در رسانه های عمومی بویژه صدا و سیما هشدار داده اند که از جمله آن جملات صریح و کوبنده ایشان در 11 آذرماه 83 و در دیدار با اعضا و مدیران سازمان صدا و سیماست.
حضرت آیت ا... خامنه ای در این دیدار می فرمایند:
"به فضاى همدردى با فقیران دامن بزنید ... دغدغهى عدالت را در ذهنها و دلهاى مردم دامن بزنید؛ این کار بسیار خوب است. البته سعى شود به جماعت فقیر و تهیدست اهانت نشود و کرامت انسانىِ آنها از بین نرود ... منتها در کنار دامن زدن به دغدغه ى عدالت اجتماعى و رسیدگى به فقرا، زندگى اشرافى و تجملاتىِ پوچ و بیهوده را هم تخریب کنید؛ این زندگى واقعاً در خور تخریب است. زندگى تجملاتى نباید به هیچ وجه ترویج شود؛ بلکه باید تخریب شود و نقطهى منفى به حساب بیاید.
چرا بیخود تجملگرایى رواج پیدا کند؟ اگر یک نفر دلش مىخواهد متجمل باشد، ما چرا باید آن را ترویج کنیم؟ توجه کنید که ما به فقیر باید عزتنفس و حس مناعت بدهیم و به غنى باید کمک به فقیر را بیاموزیم. بههرحال در کل زندگى جامعه، باید از زندگى اشرافى و تجملاتى الگوسازى نکنیم."
ایشان در بخش دیگری از اظهاراتشان می فرمایند:
"در مقوله عدالت اجتماعی، فیلم ها و سریال هایی ساخته می شود که غالباً خانه های مورد استفاده شخصیت های این فیلم ها اعیانی و اشرافی است! واقعاً وضع زندگی مردم ما این طوری است؟ آیا یک زوج جوان یا یک زن و شوهر در چنین خانه هایی زندگی می کنند؟! این کار چه لزومی دارد؟ سالها قبل بعضی از سریال هایی که از سیما پخش می شد، هرچند کیفیت آنها مثل سریال های الان نبود - عقب تر بود - لیکن فضای زندگی در آنها، متواضعانه و در یک خانه معمولی بود؛ آن طوری خوب است.زندگی را لزوماً نباید اعیانی و اشرافی و متجملانه معرفی کرد. فضای تبلیغی صدا و سیما این طوری باشد. البته گاهی در این خصوص هم به ما تذکر می دهند و مطالبی می گویند. تبلیغات رسانه ای و گاهی تبلیغ های خیلی پررنگ که مردم را به طرف مصرف گرایی سوق می دهد، با برنامه ای که فرضاً شما ساخته اید تا مصرف گرایی را تقبیح کنید، عملاً در تناقض است؛ با هم هماهنگ نیست."
-----
بند میم: من فکر میکنم وقتی مجلس یا دانشجویان میخواهند با رییس ریانه ملی صحبت و انتقاد کنند باید خیلی مصداقی با ایشان صحبت کنند و ایشان را برای جواب مستدل در فشار قرار دهند تا با حیقت رو به رو شوند. مثلا بگویند " این فرمایش حضرت آقا در باره زندگی اشرافی در سریالهاست این هم عکسهای سریالهای این ماه سیماست. کجاست ان تخریب تجمل و تبلیغ ساده زیستی و ایجاد حس عدالت خواهی؟
الان همین کرم حلزون که تبلیخ میکنند 99000 تومان یا روغن شتر مرغ 66000 تومان یا محصولات تناسب اندام فقط فقط( مجری تبلیغاتی تکرار میکند فقط!) فلان قدر هزار تومان... خوب وقتی مردم در فشارند و طبقه مستضعف پول نان شبش را ندارد و بقیه ما ها هم پول درد دندانمان را چه معنی دارد؟ آیا غیر از این است که باعث ایجاد نارضایتی و حس سرخوردگی در اجتماع میشود؟ اکثریت با چه قشریست؟ ....
بازهم نقد کلاه پهلوی و حرفهای آقای دری ....
چهارشنبه 91/7/12 5:43 عصر| انتقاد نقد صدا و سیما نقد سریال کلاه پهلوی ضیاء الدین دری آیت ال | نظر
بسم الله الرحمن الرحیم.
اعتراض آیت الله علم الهدی به سریال کلاه پهلوی و جوابیه آقای دری و نقد آن
در روزهای گذشته سید احمد علم الهدی با انتقاد شدید از پخش سریال کلاه پهلوی اظهار کرد: آیا برای تبیین مسائل دوره رضاخان باید بیعفتی و بیحجابی را ترویج دهید؟ یکی از پایگاههای خبری تحلیلی متنی را با عنوان : " واکنش کارگردان "کلاه پهلوی" به انتقاد علم الهدی: نشستهاند و فقط جنس مونث را دیدهاند . " اورد. این مقاله بر آن است که با برسی عقلانی این موضوع به نقد آن بپردازد. لازم به تذکر است که قسمتهایی که به رنگ سیاه نوشته شده اصل خبر و سخنان آقای دری است که از پایگاه خبری برداشتیم و متن قرمز هم جوابیه و نقد آن است.
در ضمن لازم به ذکر است ما متن صحبتهای آقای دری را از سایت "انتخاب" بر داشتیم و نظر به اینکه ما شناختی از این سایت نداریم شاید آقای دری اصلا بعدها تکذیب کنند که این حرفها را زده باشند . ولی چون هنوز تکذیب نشده ما نقد آن را میآوریم. خوشحال هم میشویم که ایشان آن سخنان را نگفته باشند. ولی به هر رو سوال و جوابهای زیر انشاالله بصیرت زاست.
به امید خدا.
--------------------------------------
سید ضیاالدین دری نویسنده و کارگردان سریال «کلاه پهلوی» که از جمعه هفته گذشته پخش آن از شبکه اول سیما آغاز شد در واکنش به اظهار نظرات مختلف در خصوص مجموعه درحال پخشش گفت: «من جوابی به این حملات ندارم، جز اینکه دوستان را به صبر و شکیبایی توصیه کنیم».
وی در گفت و گو با بانی فیلم، افزود: «اگرچه ما پیش از آغاز پخش سریال، خودمان را آماده این دست حملات و واکنشها کرده بودیم، اما ایکاش دوستان عجله نمیکردند. وقتی 30 سال پیش نطفه این سریال منعقد شد، میدانستیم که در جامعه ما راجع به این کار اختلاف نظرات و سلیقهها پیش خواهد آمد، اما ای کاش این اختلافات در جهت سالم و صریح و مثبت باشد».
(استدلال شما غلط است اینطور نیست که به طور کلی هر نقد یا امر به معروفی را باید بگذاریم تا ته کار انجام شود بعد بکنیم.در مورد بعضی چیزها که فی نفسه اشتباه نباشد شاید این حرف درست باشد اما در مورد حلال و حرام خدا نه! مثلا همین سریال در مورد کشف حجاب رضاخانی است. حالا اگر رضا خان میگفت بابا این کشف حجاب من هدفمند است و صبر کنید ببینید شاید نتیجه اش خوب بود ! آن وقت علما باید صبر میکردند تا نتیجه اش را ببینند؟ یا اینکه نه چون اصل کشف حجاب مغایر با دستورات دین مبین اسلام است پس همان اول هم کاملا معلوم و مبرز است که کار خلاف و اشتباهی دارد صورت میگیرد. کما اینکه علمای اعلام هم در همان سالها با تیزهوشی خود این کار را محکوم کردند. فکر کنم در مورد هر گناه محرزی میشود فهمید که دیگر هر نتیجه ای هم که از آن بخواهند بگیرند فایده ندارد و کار گناه را توجیه نمیکند. اصولا از نظر مسلمانان هدف وسیله را توجیه نمیکند.اماا ینکه چرا اینقدر زود در مورد کار شما میشود قضاوت کرد یک علت دارد. آن هم این است که برای هدف خوبتان که آشکار کردن ابعاد و علل کشف حجاب رضاخانی است از وسیله بد و اشتباهی استفاده کرده اید که همانا حجاب بسیار ناقص و رفتار بعضا با عشوه بازیگران زن در این سریال است.طبیعی است که حتی اگر برای این صحنه ها هزاران ساعت وقت و میلیونها تومان هزینه کرده باشید باز چیزی از اشتباه بودن آنها کم نمیکند و مسلمین این حق را دارند که خواستار حذف آن صحنه های غیر اسلامی از سریال و عدم پخش آن صحنه ها باشند.به ضمیمه چند تا از عکسهای حجاب بد سریال را ضمیمه کردم.)
کارگردان سریال «کیف انگلیسی» ادامه داد: «وقتی از سریالی با بیش از پنجاه قسمت به عنوان طولانیترین سریال «الف ویژه» تنها یک قسمت پخش شده است، چگونه میتوانیم اینقدر زود قضاوت کنیم. من باید رازدار سازمان باشم، اما اینجا و از طریق «بانی فیلم» میگویم این سریال ارزانترین مجموعه الف ویژه تلویزیون ماست. من این مسئله را بارها گفتهام و اگر لازم باشد و دوستان اجازه بدهند، اعلام میکنیم این سریال با چه بودجهای تولید شده است».
کارگردان فیلم «لژیون» معتقد است: «قضاوت نا به هنگام دوستان با پخش اولین قسمت این مجموعه، گاه میتواند از سر تنگ نظری باشدـ که البته امیدوارم دوستان از من نرنجندـ و میتواند خدای ناخواسته قصد و غرضهای شخصی با سازمان باشد که من پاسخی به این نوع حرفها نمیتوانم داشته باشم. جز اینکه به آنهایی که دغدغه دین انقلاب و مملکت را دارند و آنها که واقعاً از صمیم قلب مؤمن هستند و ایمان دارند بگویم خودم از سادات هستم، کاری نکنند که سریال که وقتی جلوتر رفت، مجبور باشند بیایند و از ما حلالیت بطلبند. همیشه میشود دری و کارش را تخریب کرد این خیلی کار پیچیدهای نیست. تخریب خیلی ساده است و اصلاً دیر نمیشود. کاری نکنند که خودشان بعدها پشیمان شوند».
(شما سید هستید و روی چشم ما سادات پیامبر جای دارند. این به جای خودش اما چون سید هستید دلیل نمیشود که اشتباه نکنید. سید اشتباه کرده کم داریم؟چرا فکر میکنید که قصد تخریب شماست؟ حرمت شما جای خودش . اما از دور به سریال خود بنگرید و با علمای بی غرض مشورت کنید و عکسها را نشان بدهید ببینید آیا این حجابهای بازیگران شما واقعا ایراد دارد یا از روی کینه ورزی میگوئیم ایراد دارد؟ تخریب یعنی چیز خوبی را به غلط بد نشان داد و ان را از بین برد. اما خود بی حجابی فی نفسه غلط است. ما چیزی به فیلم شما نیافزودیم فقط صحنه هایی از آن را نشان دادیم.)
دری افزود: «اگر دوستان یک مقدار تحریک شده سریال را نگاه میکنند، باید بگویم به هر حال این سریال یک کار تاریخی است. من روی این کار مدعی هستم و کارشناسان و تاریخ دانان بزرگ این مملکت قصه ما را تحلیل و بررسی کردند. بنابراین هر کلامی که از دهان افراد در میآید باید فکر شده باشد. آدمهای مدعی و قلم به دست که منتقد مجله و روزنامه هستند، باید بنشینند و سریال را به دقت دنبال کنند و به دقت دیالوگها را گوش دهند تا بتوانند عیار کار را ارزیابی کنند و خوب بسنجند و البته اگر چیزی را اطلاع ندارند بروند تحقیق و پژوهش کنند. بنابراین قلم به دست گرفتن بدون اطلاع از کل کار، نمیتواند امری منطقی باشد».
(در مورد بحث تاریخی بودن سریال حق با شماست و بعدا تاریخدانان در موقع مناسب اظهار نظر خواهند کرد و حق هم این است که در آن مورد آنها نظر بدهند . اما ایرادی که جناب علم الهدی و دیگران از شما میگیرند ایراد تاریخی نیست که. ایراد دینی و اسلامی میگیرند. یعنی میگویند این حجاب بازیگران شما بسیار ناقص است و خود به ترویج بی حجابی کمک میکند . حالا به نظر شما این ها را هم باید تاریخدانان اظهار نظر کنند یا اینکه خیر . معقول این است که در اینباره علمای اسلام و کسانی که به احکام اسلامی احاطه دارند نظر بدهند؟ به نظر شما این نامعقول است؟)
کارگردان «باد و شقایق» ادامه میدهد: «شنیدهام دوستان قلم به دست گرفته و نشستهاند خدای نکرده تنها به جنس مؤنث در سریال دقت کردهاند! اگر این باشد، باید استناد کنم به صحبت حضرت امام(ره) که گفتند کسانی که نمیتوانند جلوی ذهنیات شهوانیشان را بگیرند، اصلاً نبینند! درواقع ایشان گفته بودند دیدن فیلم برای این افراد حرام است! چون اصلاً کسی به قصد اینطور حرفها کاری نکرده است. دوستان بدانند اگر مسئله این باشد، ما هم نهجالبلاغه را خوانده و شنیدهایم. بزرگان برای ما هم تفسیر کردهاند. اینطور نیست که آقایان فکر میکنند، اگر یک بار نهجالبلاغه را ورق زدند، دیگران هیچ اطلاعی ندارند و اصلاً نمیدانند نهجالبلاغه چیست!»
( خوب چه کنند؟ ایراد به قسمتهایی است که زنان بازی کردند . آنها حجابشان ناقص است ! از مردها ایراد بگیرند؟ آخر این حرف منطقی است که چرا فقط از قسمتهایی که زنها بودند ایراد گرفتید!!؟
ببینید اینطور نیست که اگر کسی به شما ایراد گرفت اشکال داشته باشد و اگر شما به کسی توهین کنید مباح باشد!!! این چه حرفی است؟ پس امر به معروف تعطیل شود دیگر؟ چون اگر بکنیم میگویند شما فکرتان خراب است!! یا این حرف شما من را یاد این جمله بعضی ها میاندازد که میخواهند حجاب را رعایت نکنند و وقتی با اعتراض مسلمین رو به رو میشوند میگویند :" اگر شما به گناه میافتید خوب شما به ما نگاه نکنید." یعنی این حرف شما اصلا خودش به معنی تایید تلویحی بی حجابی است. این حرف حرف غلطی است در اسلام زن باید خودش را بپوشاند ( حدود پوشش در رساله ها هست) و مرد هم نگاهش را بپوشاند. استثنا هم نداریم که بگوییم کار هنریست دیگر!!!! دین خدا که این حرفها را بر نمیدارد. مطمئن باشید اگر این حدود را رعایت کنید چیزی از ارزش کارهای هنری کم نمیشود که به ارزش آن اضافه هم میشود و عنایت خدا هم شامل حالتان میگردد. از شما همچین کاری بر میاید امتحان کنید و به خدا توکل کنید. به نظر من خودتان هم در حذف صحنه های مشکل دار پیش قدم شوید. عنایت خدا و دعای مسلمانان هم بدرقه راهتان خواهد بود.)
این کارگردان تلویزیون تصریح کرد: «سریال کلاه پهلوی از آن این مملکت است. خیلیها روی آن زحمت کشیدهاند و خیلیها روی آن اظهار نظر و کارشناسی کردهاند. اجازه بدهید کار جلوتر برود، بعد اگر نقدی دارید ارائه دهید که بعداً مجبور به کسب حلالیت نباشید! چون آدمهای مؤمن واقعی بعدها خواهند آمد و طلب حلالیت خواهند کرد! اجازه بدهید، به وقتش! اگر آنچه فکر میکردید نشد، آنوقت بیایید مارا بزنید! فحش بدهید! تخریب کنید و... الان زود است و به نظرم اینگونه به قاضی رفتن اصلاً اسلامی نیست. بالاخره دوستان باید در نظر بگیرند این سازمان از آن کشور است و افرادی که اینجا تصمیم میگیرند، زیر نظر مقام رهبری هستند. اینطورها نیست که فکر کنند اینجا همه چیز ول بوده و ما هر کاری دلمان خواسته انجام دادهایم.»
(دوستان از این که این سازمان زیر نظر رهبری است سوء برداشت نکنند. رهبر عزیز انقلاب بارها بعضی از عملکردهای صدا و سیما را نقد کرده و به ما هم همین کار را امر فرمودند.(به پیوست پائین صفحه مراجعه کنید.) در کل تلویزیون نهاد بزرگی است که به نظارتی فرای نظارت سازمانی نیاز دارد و آن نظارت عموم ملت مسلمان و غیور ایران است. همه ما موظف هستیم که مراغب هم باشیم و به هم راهنمایی و ارشاد کنیم و اصولا امر به معروف و نهی از منکر فریضه ای همگانی است و تلویزیون هم استثنا بردار نیست. در بند میم وصیت نامه حضرت امام خمینی (ره) هم به نظارت همگانی آحاد ملت تصریح شده است تا چیزی خلاف اسلام واقع نشود.در ضمن مطمئن هستم که خود شما هم نمیخواهید بگویید که در تلویزیون همه چیز مطلقا اسلامیست و هیچ وقت هم اتفاقی نیافتاده و همه برنامه هایشان عالیست و خود شما هیچ وقت چیزی ندیده اید و انتقادی ندارید!خود آقای ضرغامی هم همچین ادعایی ندارند.)
او در پایان گفت: «عجله نکنید. فرصت برای خراب کردن ما هست!»
( اینقدر به خودتان سخت نگیرید و تحقیق کنید و جایی را که معلوم میشود غیر اسلامی است تصحیح کنید همانطور که اگر جایی به فرض خلاف تاریخ باشد تصحیح خواهید کرد. در برابر خدا مسئول بودن مهمتر از در برابر مردم و تاریخ مسئول و آبرودار بودن است.)
در ضمن سخنی هم با صدا و سیما : یکی از وظایف ناظر کیفی هم زیر نظر گرفتن رعایت چهارچوب اخلاقی، عرفی، دینی و شرعی در سریال است که پوشش ها و شکل ظاهری تصاویر با اصول تعریف شده در سازمان مغایرت نداشته باشند. ما حق داریم بدانیم این ناظر کیفی سیما چه حد به احکام اسلام آشناست؟ آیا برای اینکار از متخصص استفاده کرده اند یا نه؟ آیا کسی که مورد تاید حوزه علمیه است به این چهار چوبهای دینی و اخلاقی و اسلامی نظارت میکند یا خیر؟ نکند یک "چهار چوب" !!!!! من در آوردی خودتان ترسیم کردید و بر طبق آن میگویید بر خلاف اسلام است یا نه؟ جدا چگونه است؟ پاسخ دهید ؟ ما میگوییو هم چها چوب ها ی دینی را باید کسی که متخصص است بنویسد( یعنی علمای اسلام) و هم عامل اجرای آن ( یعنی ناظر کیفی) به احکام اسلام مسلط باشد و دروس حوزوی خوانده باشد تا بتواند آن را با برنامه ها بسنجد و تطبیق دهد؟ آیا این حرف غیر معقول است؟
راستی ناظر کیفی اشتباه کرده یا چها چوبها اشتباه و ناقص تعریف شده؟ مثلا آیا حد حجاب کاملا مشخص در رساله ها نیامده؟ پس چطور چنین صحنه هایی از تلویزیون پخش شد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پیوست:
بخشی از سخنرانی رهبر ایران اسلامی (دیدار با هنرمندان: تیر 89)
ایشان، با اشاره به سخنان برخی هنرمندان در این دیدار درباره دغدغه های روحی و روانی در ساخت آثار هنری و نیز مشکلات ناشی از پرداختن به برخی انتقادات افزودند: روح هنرمند، لطیف و ظریف است اما هنرمندان در این زمینه حساسیت زیادی نشان ندهند و با اعتماد به نفس به کار بسیار مهم خود بپردازند.
ایشان در همین مقوله ، برخی دغدغه های هنرمندان را غیرواقعی دانستند و افزودند: بعضی ایرادهایی که به سریالها و فیلم ها گرفته می شود درست است و مواردی وجود دارد که لازم است حتما رعایت شود.
حضرت آیت الله خامنه ای، عبور از خط قرمزهای اخلاقی ، دینی و فرهنگی را دارای ضررهای فراوان خواندند و خاطرنشان کردند: در برخی سریالها، نیازی به طرح اینگونه موارد ، اصولاً وجود ندارد و به هر حال مسائلی که شرع مقدس لازم دانسته است، در تولیدات هنری کاملا رعایت شود.
ایشان، ترویج ارتباط غلط زن و مرد را از جمله مسائل کاملاً غیرلازم برشمردند و در تشریح مفهوم صحیح انتقاد به عنوان یک عنصر ضروری افزودند: به موازات طرح نقاط منفی و تاریک جامعه، باید با طرح نقاط مثبت و ترسیم مبارزه شخصیتها و قهرمانهای سریال با زشتی ها و پلیدیها، بگونه ای عمل کرد که در نهایت ،آن نقاط منفی ،طرد و مغلوب شوند چرا که در غیر این صورت ،طرح نقاط منفی ،عملاً به نق زدنهای مکرر و سیاه نمایی تبدیل می شود و در جامعه یاس و نومیدی ترویج می کند.
پیوست 2: متن نقدهای ایت الله علم الهدی:
http://www.afsaran.ir/site/click/132670?url=http%3A%2F%2Fwww.nedayeenghelab.com%2Fvdcirzaq.t1auu2bcct.html
http://www.asriran.com/fa/news/232546 /
کلمات کلیدی:انتقاد نقد صدا و سیما نقد سریال کلاه پهلوی ضیاء الدین دری آیت الله علم الهدی حجاب
به بازیگران ایرانی سخت میگذرد؟؟؟
شنبه 91/7/8 11:0 صبح| نیکی کریمی پگاه اهنگرانی فاطمه معتمد آریا باران کوثری هالیوود ای | نظر
گروه فرهنگی- بعد از آنکه مشخص گردید شش فیلم «پل چوبی»، «پذیرایی ساده»، «من همسرش هستم»، «من مادر هستم»، «برف روی کاجها» و «بیخود و بیجهت» در لیست سیاه فیلمهای حوزه هنری قرار گرفتند و در سینماهای تحت مالکیت حوزه هنری اکران نمیشوند، ابتدا کارگردانان و تهیهکنندگان این شش فیلم در جلسهای به انتقاد از این اقدام حوزه پرداختند و سپس تعدادی از بازیگران این فیلمها، بیانیهای در اعتراض به عدم اکران این شش فیلم صادر کردند.
در این بیانیه آمده بود: «در خبرها آمده که شما در حوزهی هنری قصد دارید تا شش فیلم از آثار سینمای ایران را تحریم کنید. ظاهراً قرار است از نمایش این شش فیلم در سینماهای حوزه هنری ممانعت کنید و گویا ادعا کردهاید که این فیلمها ضد ارزشی و غیر اخلاقی هستند. ما بازیگران این شش فیلم هستیم و هویت حرفهای خود را جدا از فیلمهایی که بازی کردهایم، نمیدانیم. فیلمهای ما پارهای از وجود ماست و بیحرمتی شما به این فیلمها، بیحرمتی به ما و به جایگاه بازیگر در سینمای ایران است. ما بازیگران این شش فیلم در کنار آثارمان ایستادهایم و آمادهی شنیدن هر نقد مثبت و منفی دربارهی این آثار هستیم، ولی تهمتهای شما را بر نمیتابیم و دخالت شما را در روند نمایش این آثار حرکتی غیر اخلاقی، غیرقانونی و خلاف عرف و ادب سینمای ایران میدانیم. ما چشم به انتظار نمایش فیلمهایمان در اکران عمومی هستیم و قضاوت دربارهی ارزشهای اخلاقی این فیلمها و رفتار شما را به مردم کشورمان میسپاریم.»
جالب آنکه در میان اسامی بازیگران امضاکنندهی بیانیه، نام افرادی چون «باران کوثری» و «نیکی کریمی» هم به چشم میخورد؛ بازیگرانی که اقدامات عجیب و غریب اخیر آنها مانند ایجاد مزاحمت برای بازیگر جوان فیلم «قلادههای طلا» و یا روبوسی با یک بازیگر مرد در انظار عمومی موجبات اعتراض بسیاری را فراهم آورده است. اما در میان ناباوری، در حالی که افکار عمومی انتظار داشتند تا این دو بازیگر در مورد اقدامات غیرمتعارف و زنندهی اخیر خود پاسخ قانع کنندهای داشته باشند، این بازیگران در اقدامی طلبکارانه و البته جالب، با امضای این بیانیه، حرکت قانونی حوزهی هنری در عدم اکران فیلمهای غیراخلاقی و خیانت زده -آن هم تنها در سینماهای تحت مالکیت خود- را اقدامی «غیر قانونی» و «خلاف عرف و ادب» نامیده و قضاوت دربارهی رفتار حوزهی هنری را به مردم واگذار کردند!
البته این اولین باری نیست که بازیگران ایرانی بلافاصله بعد از انجام یک اقدام خلاق قانون و یک توهین آشکار به ارزشهای اسلامی- انقلابی مردم، از حکومت طلبکار میشوند و فریاد «وامظلوما سینما» سر میدهند. به طور مثال «پگاه آهنگرانی» -از بازیگران فعال در فتنهی 88- که چندی پیش به جرم همکاری با رسانهی دشمن قسمخوردهی ملت ایران -بیبیسی فارسی- و فروش مستندش به این شبکه بازداشت شده و خیلی زود تمام سرحلقههای ارتباط مستندسازان با شبکهی بیبیسی را لو داده و باعث دستگیری آنها شده بود، بعد از تحمل تنها 17 روز حبس در اوین، از زندان آزاد شد و بلافاصله یادداشتنویسی در یکی از روزنامههای اصلی جریان اصلاحات را با چاشنی انتقاد تند از حکومت در دستور کار خود قرار داد!
بدین ترتیب، او نشان داد نه تنها از همکاری با شکبهی سلطنتی انگلیس پشیمان نیست که از حکومت به دلایل عدیدهای، طلبکار هم هست! همان حکومتی که با وجود سابقهی همکاری ننگآور «آهنگرانی» با بیبیسی فارسی و فعالیتهای او در فتنهی 88، حتی یک روز هم مانع فعالیت سینمایی او بعد از بازداشت 17 روزهاش نشد!
اما ظاهراً این سبک نجابتهای حکومتی با تکرار در این سالها به یک روال و مورد عادی تبدیل شده است و بسیاری فراموش کردهند که این رسم همهی حکومتها در برخورد با بازیگران و هنرمندان متخلف نیست؛ چنانچه در هالیوودی که کعبهی آمال بخشی از هنرمندان ایرانی محسوب میشود، نه تنها تسامح که بالعکس برخوردهای به شدت تنبیهی در چنین مواردی اعمال میشود. برای اثبات این ادعا میتوان نمونههای شگفتآوری از این برخوردهای سلبی و غیرانسانی با بازیگران را ذکر کرد و در ادامه قضاوت را به خوانندگان سپرد:
1-«ونسا ردگریو» (Vanessa Redgrave):
او تا سال 1978 و دریافت جایزهی اسکار، در فیلمهای شاخص بسیاری از جمله «آگراندیسمان» (1966)، «مورگان» (1966)، «ایزادورا» (1968)، «مری، ملکه اسکاتلند» (1971)، «جنایت در قطار سریعالسیر شرق» (1974) و «جولیا» (1977) نقشآفرینی کرده بود. اما هنگامی که در نطق معروفش بعد از دریافت جایزهی اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل در سال 1978، به توطئههای صهیونیستی علیه مردم فلسطین حمله کرد، به شدت مورد انتقاد قرار گرفت. او که از قبل به عنوان یکی از حامیان پرشور «یاسر عرفات» و «جبههی آزادیبخش فلسطین» شناخته میشد، در نطقش، از آکادمی به خاطر تقدیر از او با وجود «تهدیدهای گروه کوچکی از شرورهای صهیونیست» تشکر کرد و به خاطر همین سخنان رسماً توبیخ شد. البته توبیخی نه از جنس توبیخهای معمول سینمای ایران!
در اولین اقدام، «ردگریو» به قدری مورد انتقاد رسانهها و کمپانیهای هالیوودی قرار گرفت که کاملاً منزوی شد. آن هم در شرایطی که بنابر قاعدهی معمول باید بعد از دریافت اسکار، بهترین روزهای کاریاش را در هالیوود میگذراند. سرانجام هم همین انزوا، او را وادار کرد تا خیلی زود ابراز پشیمانی کند. اما همانطور که توهین او به رژیم صهیونیستی به طور علنی و در مراسم پربینندهی اسکار صورت گرفته بود، این بازیگر را مجبور کردند تا توبهاش را به صورت تصویری و در یک فیلم تلویزیونی « Playing for Time» علنی کند.
بدین ترتیب، «ونسا ردگریو» خوش چهره که به تنفر از رژیم صهیونیستی شهره بود، برای رهایی از زیر بار فشار شدید رسانهها و کمپانیها، در این فیلم تلویزیونی نقش یک زن اسیر یهودی در چنگال آلمان نازی را با ستارهی داوودی بر سینه و با موهای تاس و چهرهای زشت بازی کرد تا همهی مردم متوجه شوند که تاوان توهین به رژیم صهیونیستی جیست.
«ردگریو» بعدها هم هیچ فیلم مهم دیگری بازی نکرد و اکنون به ندرت به دلیل فعالیتهای فمینیستی و البته همجنسخواهانهاش مورد توجه رسانهها قرار میگیرد.
2- «بتی دیویس» (Bette Davis)
ماجرای عجیب و تأسفبار این بازیگر شهیر هالیوودی، نه ریشه در مسائل سیاسی که یک دلیل کاملاً صنفی داشت. «بتی دیویس» که از اولین ستارههای «نازیبا»ی هالیوودی محسوب میشد، در زندگی حرفهایاش یکی از باشهامتترین زنان هالیوود بود؛ چرا که به خاطر نداشتن چهرهی زیبا، حاضر نمیشد تا در هر فیلمی و هر نقشی بازی کند و این درست خلاف چیزی بود که کمپانی معروف «برادران وارنر» به موجب قراردادی که با وی بسته بود، از او میخواست. سرانجام «دیویس» برای آنکه از این بردهداری مدرن رهایی یابد و در هر فیلم بیمایه و مبتذلی بازی نکند، در سال 1936 و یک سال بعد از دریافت اولین اسکارش، در اعتراض به حاکمیت بیچون و چرای کمپانیهای فیلمسازی در هالیوود، به انگلستان مهاجرت نمود.
اما مهاجرت او از هالیوود، افاقه نکرد و کمپانی برادران وارنر که عادت کرده بود با بازیگران مثل برده رفتار کند، با فرستادن وکیل و انجام اقدامات حقوقی، این بازیگر زن را که قصد داشت تا بر سیستم کمپانی سالاری هالیوود بشورد، بعد از دادگاهی کردن بازداشت کرده و به هالیوود بازگرداند! «دیویس» در حالی که در قلهی بازیگری هالیوود قرار داشت، بعد از بازگشت مجددش به آمریکا تا چند سال حق بازی در هیچ فیلمی را نداشت؛ تا اینکه او سرانجام از کمپانی عذرخواهی نمود. اما او بعد از این عذرخواهی هم، به بازیگری سرکش معروف شد و تا مدتها از ایفای نقشهای مثبت محروم گردید و به ایفای نقش زنان اغواگر و خلافکار (فمفاتاله) در فیلمهای نوآر تن داد. تا جایی که معروف بود که نقشهایی که «دیویس» ایفا میکند، معمولاً به دلیل بدآموزی با مشکلاتی در ادارهی سانسور امریکا روبرو میشود.
او تا پایان عمر بازیگریاش به ایفای نقشهای منفی مشهور و البته همچنان با قوانین هالیوودی درگیر بود. تا جایی که در دوران مککارتیسم و بازجویی از هنرمندان برای مشخص شدن رابطهی آنان با کمونیستها، «بتی دیویس» یکی از اولین کسانی بود که مجبور شد تا تست «Red Queez» را بگذراند. در اواخر دههی 1950 ستارهی اقبال این هنرمند در مورد نقشهای منفی هم رو به افول گذاشت و نقشهای کمتری به او واگذار شد. از همین رو، «دیویس» به یکی از کارهای جنجالی خود دست زد و آگهی تجارتی عجیبی به روزنامهها داد: «خانم هنرپیشهای با سی سال سابقه در هالیوود دنبال کار میگردد!»
3- هیلدگارد کنف: (Hildegard knef):
داستان زندگی «هیلدگارد کنف» -ستارهی مطرح سینمای آلمان- به قدری تلخ و وحشتناک است که آلمانیها از آن فیلمی در سال 2009 با عنوان «Hilde» ساختند و در جشنوارهی برلین نمایش دادند. «هیلدگارد کنف» بازیگری آلمانی بود که از سوی آلمانیها جهت تشویق مردم عادی برای اعزام به جنگ، همراه با شوهرش به جبههی جنگ رفت، اما از اقبال بد، در جنگ اسیر آمریکاییها شد. آمریکاییها هم شوهرش را اعدام و او را راهی هالیوود کردند. او در هالیوود، خیلی زود به عنوان بردهی جنسی صاحبان کمپانیهای امریکایی استخدام گردید و در واقع از اسارتی، به گرفتاری وحشتناکتری دچار شد. سرانجام بعد از سالها، آلمانیها موفق شدند تا «هیلدگراند کنف» را به آلمان بازگردانند.
این سه نمونه، تنها موارد کوچکی از برخورد هالیوودیها با بازیگران سرکشی است که در جهت اهداف آنها حرکت نمیکردند. نمونههایی که در بسیاری از منابع معتبر تاریخ سینما موجود و قابل دسترسی است. البته این برخورد ارباب و بردهوار صاحبان کمپانیهای هالیوودی با بازیگران، تنها به موارد سرکشی آنها ختم نمیشود؛ چنانکه در مواقع حساسی همچون جنگ جهانی اول، هالیوودیها تقریباً تمام بازیگران مهم سینمای خود را برای تقویت روحیهی سربازان و نیز تشویق مردم عازم جنگ میکنند و جالب آنکه در این میان، «کارول لومبارد» -بازیگر و رقصندهی معروف فیلمهای موزیکال و همسر «کلارک گیبل» افسانهای- در جبههی جنگ کشته میشود! یا حتی میتوان به برخوردهای هالیوود با برخی هنرمندان در خلال ماجرای معروف «مککارتیسم» اشاره کرد که باعث میشود تا حدود ده هزار نفر از هالیوود اخراج شوند و بزرگانی همچون «چارلی چاپلین»، «همفری بوگارت» (ستاره دست نیافتنی سینمای امریکا و قهرمان فیلم «کازکابلانکا) و «لورن باکال» (همسر «بوگارت» و ستارهی زن مطرح سینمای امریکا در آن سالها) برای همیشه وادار به کنارهگیری از هالیوود و حتی خانه نشینی شوند.
البته که هیچگاه هالیوود الگوی سینمای نبوده و قصد این متن هم هرگز ترویج چنین برخودهایی نیست (گرچه مطمئناً از سوی عدهای به این موضوع متهم خواهد شد)، بلکه هدف از ذکر چنین حقایقی روشن شدن این نکتهی مغفول مانده است که نظام جمهوری اسلامی ایران با وجود نجابتی که در برخورد با برخی قبحشکنیهای بازیگران نسبت به کشورهای مدعی آزادی چون آمریکا به خرج میدهد، تا چه حد مظلوم است. تنها یکی از دلایل اثبات این نجابت این است که پرکارترین بازیگران سینما و تلویزیون ایران در دو سه سال اخیر، همان فعالترین بازیگران در جریان فتنهی 88 بودهاند. از جمله «بهاره رهنما» که تقریباً در تمام جشنوارهها –به جز جشنوارهی عمار و جشنوارهی مقاومت- به عنوان پرکارترین بازیگر انتخاب میشود، «باران کوثری» که هنوز هم به بستن دستبند سبز بر دستش همانند مادرش –رخشان بنیاعتماد- التزام دارد و شخصاً قائل به توهین به بازیگرانی است که در فیلمهای حامی نظام ایفای نقش کردهاند، «حمید فرخنژاد» و ...
راستی امروز سکان کارگردانی پرهزینهترین پروژههای سینما و تلویزیون ایران در دست کدام کارگردانهاست؟ آیا سینماگران ایرانی این حقایق را نمیبینند؟ بگذریم. اصولاً سوالاتی از این دست، پیش از پرسیده شدن به ضدیت با اصل محکومند!
کد خبر:138854
رجانیوز
وصیت نامه راهگشای یک شهید
سه شنبه 91/7/4 5:4 عصر| شهید ابوالقاسم بزاز اندرزگو ثانی اعدام انجمن حجتیه مازندران وصیت | نظر
گروه استانها- مازندران: هرچقدر گفتند تدریس در حوزه و مدارس کمتر از مبارزه مسلحانه نیست به بارش نرفت. تنها به مبارزه لسانی با شاه هم قانع نمیشد. از سوریه و عربستان گرفته تا پاکستان و افغانستان رشادتهای ابولقاسم بزاز را خوب به یاد دارند. روحانی جوان خوشرو، خوشبیان و ورزشکار که یک تنه گردانی بود از استشهادیون...
"شهید ابوالقاسم بزّاز" یک چریک طلبه و یک طلبه چریک بود و اولین طلبهای بود که در شهرش پاپوش کتانی را برای مبارزه بپا کرد و چون دشمن را گستاخ دید، پوتین بر پا کرد و لباس رزم بر تن و تا خط شهادت پیش رفت.
شهید ابوالقاسم بزاز در سال 1331 در شهرستان بابل چشم به جهان گشود. او در زندگی کودکانهاش همیشه علاقه به مذهب داشت. بنا به گفتههای مادرش در تمام دوران کودکیاش هیچ وقت از نماز و روزه کاهلی ننمود حتی بیشتر وقتها در ماه رجب، شعبان، رمضان روزهدار بود. او تا کلاس سوم نظری به درس خواندن مشغول بود و بعد از آن تصمیم گرفت تا به جرگه سربازان امام زمان پیوسته و طلبه شود و روح بزرگ و با تقوای او نتوانست خود را در درس خواندن خلاصه کند بدینجهت به خدمت آیت الله کوهستانی رفت تا از فضائل آن مرد بزرگ بهرهمند شود و بعد از آن برای ادامه تحصیلات به حوزه مشهد رفت تا دروس طلبگی را آغاز نماید.
بعد از یکسال و نیم به دلیل فعالیتهای سیاسی در مشهد، مورد تعقیب قرار گرفت و به قم سفرکرد و در مدرسه رضویه در حجرهای مشغول به تدریس شد تا در آنجا بتواند بیشتر با حقایق اسلامی و استادان مجربتری همچون آیتالله مشکینی و دیگر فضلاء آشنا شود.
در قم هم فعالیتهای مبارزاتی مثل پخش اعلامیه و نشریات امام خمینی را بر خود امری واجب میدانست و همیشه در این فعالیتها سهم ویژهای داشت او در سال 1355 سفرهایی به پاکستان، افغانستان و بعضی کشورهای عربی کرد و در آنجا نیز به فعالیتهای مذهبی، سیاسی و بعضاً نظامی مشغول شد و در هنگام بازگشت به ایران مقادیر زیادی از کتابهای امام را با خود آورد و در تهران تکثیر کرد تا پخش کند.
همیشه سفرهایی به دورترین نقاط و از چشم افتادهترین روستاها میکرد تا مشکلی از مشکلات آنها را حل کند که از جمله آن پخش دارو بود. در خلال آن فعالیتهای تبلیغی اسلامی میپرداخت تا بتواند اسلام را بهطور عملی به آنها آموزش دهد.
او حتی در بسیاری از روستاها با همکاری اهالی روستا و با نقش اساسی خودش به ساخت حمام و مسجد میپرداخت. در طی همین سالهای خفقان و استبداد او با تشکیل جلسه و حضور در دانشگاهها به گفتگو با دانشجویان و تبلیغ اسلام و حکومت اسلامی و مبارزه فکری با جریانهای ضد دینی میپرداخت.
در قم با شهربانی و گارد جاویدان درگیر بود و حتی مورد شناسایی کامل قرار گرفته بود ولی هیچ ترس و واهمهای نداشت و به کار خودش ادامه میداد تا بتواند مملکت را از زیر یوغ استعمارگران شرق و غرب برهاند. شهید میگفت دلم نمیخواهد در این تنگناها جانم را از دست بدهم، دوست دارم چند تایی از آنها را بکشم و بعد شهید شوم.
در محرم1357در روستاهای اطراف بابل مشغول به نارنجک سازی و بمبهای مختلف بود. در 12 بهمن هنگام آمدن امام او با فضلاء دیگر در دانشگاه تهران به تحصن نشسته بود، در روز 22 بهمن او در کرمانشاه به برادران کرمانشاهی در مبارزه مسلحانه کمک میکرد. یکماه در آنجا بسر برد و بعد از برگشتن از آنجا مدتها محافظ خانه امام در قم بود.
در تاریخ 12/8/1358 به عضویت سپاه پاسداران بابل درآمد. در سپاه هم کلاسهای مذهبی تشکیل داد. به گفته برخی از پاسداران سپاه بابل که همکار و همگام او بودند، او در همان لحظه ورود به ما روحیه داد. ما به او میگفتیم برادر از این مأموریتها خسته نمیشوی و او میگفت چیزی که میخواهم به من نگویید کلمه خسته شدن است و من هرگزخسته نمیشوم، مخصوصاً در کار برای اسلام و برای رضای خدا.
در مأموریتی که از سپاه بابل به او محول شد به جبهه سنندج رفت تا با ضد انقلابیان مبارزه کند در تاریخ 5/3/1359 در سنندج توسط بمب کارگذاشته شده درجعبه شیرینی هنگامی که قرآن می خواند به شهادت رسید.
شهید بزاز طلبهای بود که خود را در طلبگی خلاصه نکرد و نشان داد هر کبوتر سفید بال برای رسیدن به الله باید مبارزه کند در درون با خود و در بیرون با دشمنان اسلام.
به کشورهایی مثل لبنان، اردن، سوریه، کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس و یا حتی بعضیها گفتهاند به لیبی هم رفته بود تا پیام امام را برای آزادی خواهان برساند و نماینده شهید اندرزگو هم بود.
پس از تعقیب و گریزهای بسیار بالاخره به دست ساواک میافتد و به شدت شکنجه میشود تا اینکه قفسه سینهاش را میشکنند و در آستانه انقلاب از زندان آزاد میشود.
در روز 18 دی روزنامهای را که در آن به امام توهین شده بود را به مسجد خان (سابق) میبرد و متن آن را میخواند و گریه میکند و به سرش میکوبد تا اینکه یکی از عوامل اصلی قیام 19 دی باشد.
او در نجف در کنار امام بود و کارهای ایشان را انجام میداد. در بازگشت امام عضو کمیته استقبال از امام شد. در بیت امام محافظ ایشان بود. وقتی برای امام غذا میبرد از کم و ساده بودن غذای رهبری که جهان را تکان داد تعجب کرد و این را به دوستانش هم گفت.
شکستگی قفسه سینهاش باعث جدایی او از امام بود و او این را تلخترین اتفاق زندگیاش میداند. بعد از آن به بابل میآید و به عنوان عضو معمولی سپاه مشغول خدمت میشود در حالی که یک چریک حرفهای بود.
هنوز آتش جنگ درست و حسابی گر نگرفته بود که در سنندج امان کومولهها و کمونیست را برید. زیاد طول نکشید، ترورش کردند، بی خبر از اینکه تا ابد جاویدانش میکنند...
در بابل پاسداری به او گفت اینجا بودن خیلی ساده است، اگر مردی برو کردستان. آنجا سر بچهها را میبرند. فردای آن روز ایشان به همراه دیگر رزمندهها عازم کردستان شد، اما جالب این جاست که آن پاسدار از خودش از ترس همراهشان نرفت.
در کردستان مشغول آسیبشناسی شد و وقتی دید که حضور جوانان کم رنگ است، دکهای در شهر زد و در آن جا با مشتریهایی که از جوانان بودند، صحبت میکرد و آنها را به مبارزه دعوت میکرد. بعد از مدتی کومله و دموکرات متوجه شدند، تعداد جوانان گروهشان کم شده است، بررسی کردند دیدند شهید بزاز پشت قضیه هست، تصمیم به حذفش گرفتند.
در یکی از علمیاتها چون در کردستان خطراتی مثل پرتاب نارنجک در ماشین وجود داشت، گفتند یک نفر باید روی نارنجک بپرد تا دیگران آسیب نبینند. بین بچهها دعوا شد که من باید روی نارنجک بپرم. سرانجام شهید بزاز گفت قرعه کشی میکنیم، اسم همه را در برگههایی نوشت و گفت یکی را در بیاورید که اسم خودش هم در آمد. بعد از بازگشت از عملیات بچهها برگهها را باز کردند و دیدند در همه برگهها اسم اوست.
در مورد شهادتشان دو قول وجود دارد، که معروفترش این روایت است: منافقین بمبی را در جعبه شیرینی قرار دادند و آن را به بچه ای سپردند تا به شهید بزرگوار تعارف کند. اما در راه یکی از پاسدار ها خواست شیرینی بردارد، در آن را باز کرد و بمب شروع به شمارش معکوس کرد. اما شهید بزاز برای نجات بچه پرید تا نجاتش دهد که...
خاطراتی از شهید
شهید بزاز در دبیرستان بود که با حاجی یزدانی آشنا شد که ایشان باعث تغییر و تحول در شهید شدند. او در دبیرستان با وجود نمره خوب مدرسه روزانه را ترک کرد و به مدرسه شبانه رفت اما دلیل این کار خیلی مهم و زیبا هست. در کنار مدرسه ایشان مدرسه دخترانه ای بود که زمان زنگ آن مدرسه با مدرسه شهید بزاز هماهنگ بود و دخترهای آن مدرسه با آن وضعی که قبل از انقلاب بود از جلوی مدرسه عبور می کردند و یا بعضی اوقات پسر های دبیرستان دختر های آن دبیرستان را اذیت میکردند و شهید بخاطر اینکه نمی توانست کاری بکند به شدت زجر میکشید تا سرانجان آن دبیرستان را رها کرد.
اما ماجرا به این جا ختم نشد و در مدرسه شبانه با معلمی بهایی مواجه شد که تبلیغ بهائیت میکرد تا اینکه شهید بزاز جلوی این شخص در آمد و در جلسهای جواب حرف هایش را داد. معلم بعد از جواب دادن شهید بزاز به شدت او را تنبیه کرد و مادرش وقتی او را دید فردای آن روز برای شکایت به مدرسه رفت و به مدیر اعتراض کرد اما مدیر گفت: او با معلم بهایی در افتاد و کاری نمیتوان کرد وقتی که وزیر ما هم یک بهایی است. قضیه به این جا ختم نشد و معلم دیگری پیدا شد که تبلیغ بدحجابی میکرد. اتفاقا شهید جلوی او هم در آمد اما این شخص پسر عمویی داشت که ساواکی بود و معلم به پسرعمویش اطلاع داد تا ساواک فردای آن روز دم در مدرسه باشد برای دستگیری او. وقتی شهید با خبر می شود و به مدرسه نمی رود. بعد از این اتفاق چون تحت تعقیب بود به مشهد فرار کرد و شبی متوسل به امام رضا (ع) شد تا بالاخره با چهرهای خندان تصمیم گرفت راهی حوزه شود، ابتدا به حوزه مشهد رفت سپس به"رستم کلا" رفت تا از محضر حاج آقا ایازی کسب علم و معرفت کند.
در همین سالها با خانم معتمدی ازدواج کرد. این خانم با این که از خانوادهای مرفه بود، اما قبول کرد که با یک طلبه ازدواج کند و همیشه در کنار شهید بود حتی در زمان مبارزه که شهید بزاز با شهید اندرزگو همکاری میکرد.
شهید بزاز وارد قم می شود و در آن جا با راه امام خمینی (ره) آشنا میشود و در قم و بابل تظاهراتهایی را پیریزی میکند. ایشان با افرادی با لهجههای مختلف نشست و برخاست می کرد تا کمکم با لهجه آنها آشنا شد، اعتقادش این بود که باید عربی و لهجههای مختلف را یاد گرفت.
به آیتالله مشکینی خیلی نزدیک بود و سفارش کرده بود که بعد از مرگش ایشان ثواب یک جلسه از کلاس تفسیرش را به روح او هدیه کند که ایشان این کار را کردند.
در بابل دشمن زیاد داشت؛ بعضی اوقات در خیابان برایش گوجه پوسیده پرت میکردند، انجمن حجتیه ی بابل به شدت او را میکوبیدند و در آخر حکم اعدامش را صادر کردند. بعد از این قضیه ایشان به افغانستان فرار میکند و با شهید اندرزگو آشنا میشود و وارد مبازه مسلحانه میشود.
وصیتنامه :
این جانب «ابوالقاسم بزاز» فرزند محمد حسن، که به حمد و قوه خدا به درجه رفیع طلبگی و پاسداری رسیدم. اگر توفیق خدایم کما فی السابق یار باشد و لطف عمیق حضرتش شامل احقر، این رسالت را و این امانت سنگین که کوهها از پذیرفتنش ابا داشتند، بر منزل مقصود برسانم؛ ان شاء الله تعالی. در این مسیر مرارت ها و ناهمسازی ها از هر غدار و شیطان مکار و نفس بیمار و رفیق و برادر کم عار کشیدم. به هر حال روزگار سرآمد و من این ساعت که شما این جریده را می خوانید در میان شما نیستم و فقط یادی از من است و کلامی چند که طبق وظایف شرعیه خود تدوین نموده بر حق و انصاف ان شاء الله می نویسم و ساده و صادق.
بحمدالله در صحت کامل عقل معاش، این وصیت نامه را برای برادران ایمانی که خدایم حق آنان را بر من نهاده است و به خانواده و فامیل و عیال و اولادم که حقشان بر من واجب است؛ وصیت میکنم. همه شمایی که وصیت من به شما می رسد: 1- به خدا و به دین مبین اسلام، به قلب و لسان و جوارح و ارکان ایمان آورید و بدانید که سعادت فقط در ایمان به خداست و ایمان به پاکی و صفا و زیباییها و در غیر او یافت نمی شود و راه این است و جز این نیست؛ پس فکر کنید «افلا یتفکرون»
2- به واجبات و دوری از محرمات و علی الخصوص آشنایی و آشتی با فرهنگ اصیل اسلامیمان، آشنا شوید و سعی در نشر و پخش آن نمایید. «طلب العلم فریضه . . . »
3- عزیزان من! شما را به خدا، خود را متخلق به اخلاق الله (اخلاق اسلام و قرآن) مزیّن نمایید. این معرف اسلامیت ما و باعث عزت ما و اسلام عزیزمان خواهد بود. زیرا اخلاق چیزی است که نشان دهنده ایدئولوژی در شخص می شود. همان گونه که علی -علیه السلام- امیرالمؤمنین و مولی الموحدین فرمودند که «الایمان: معرفة بالقلب، اقرار باللسان و عمل بالارکان» که نهایت درجه در جمع بندی، عمل بالارکان است یعنی ظاهر شدن دستورات و احکام و فرامین و اوامر و اجتناب از معاصی از صغایر و کبایر آن است.
4- وصیت میکنم همه شما را به این که از مجادله به غیر علم که خداوند، زیاد در کتابش و نیز ائمه - علیهم السلام- نهی فرمودهاند، بپرهیزید زیرا باعث قساوت قلب است و مُخل اخوّت و در بعضی از روایات از ائمه معصومین- علیهم السلام- آمده است که: «لذت ایمان را نخواهد چشید کسی که مجادله زیاد کند.»
5 - اهمیت دادن به نماز و دعا و نماز شب و مناجات مخفی از نظرها و صدقه پنهانی و پنهان داشتن کارهای خیر و برای رضای خدا انجامش دهی، همان گونه که برای هر یک از موارد چندین (شاید اگر اشتباه نکنم چند صد) روایت و حدیث وارد شده است؛ مخصوصاً عزیزان من نماز شب. آن چه که باعث عظمت و کرامت مؤمن است، فقط و فقط در همین خلوت کردنهای با قاضیالحاجات و دوست و محبوب واقعی و واقف به اسرار پنهان است.
6- حق الناس را هر چه زودتر در صورت امکان به جا آورید و ادا نمایید که مرگ زود میآید و ناگهانی و سعی کنید زودتر از افراد رضایت کسب نمایید زیرا خداوند حقوق خویش را ممکن است که بگذرد ولی حقوق ناس، منوط و مشروط به رضایت ناس کرده است.
7- سعی کنید که در دوستی صادق باشید. واقعاً دوست باشید و سعی کنید که همه را دوست بدارید که همه مخلوق خدایند و خدمتگزار تو به امر خدا و تو نیز خدمتگزار آنها. باش که همه مانند اعضای یک خانواده باشید و همان گونه نسبت به هم صمیمیت ابراز دارید که موجب خشنودی خدا می باشد.
8- عزیزان من الان که این نامه را میخوانید، من نیستم؛ ولی این نصیحت را به شما میکنم و شما هم به هر کس که بیشتر دوستش دارید برسانید و آن وصیت این است که از خدا بخواهید شهادت در مسیر خود را نصیب و روزی فرماید. به خدا قسم، تنها راه رسیدن به کمال واقعی و یا بهتر بگویم به لقاء الله (عند ملیک مقتدر) و ساده ترین و سهل ترین و نزدیک ترین راهها و واضحترین راهها همین است؛ «شهادت» چقدر زیباست لفظ شهادت تا چه رسد به معنا!
9- ای عزیزان من! قسم میدهم همه شما را به آنچه که برایتان مقدس است، از این که ارج نهیم به خون شهیدان اسلام و نگذاریم که خون مطهرشان ضایع شود و هدفشان پایمال هوسمان نگردد. بگذاریم که به کام دلشان (گسترش هر چه بیشتر حکومت حقه اسلامی) برسند و بیاییم تا پیامآوران این خونها باشیم و این را بدانید که اگر رعایت مراتب فوق را ننماییم، خداوند منتقم معذبمان خواهد فرمود به نفرین ارواح شهدا و آن وقت خدای نخواسته، سلب نعمت می شود و عذاب فرود خواهد آمد.
10- عزیزان من! زیاد و خیلی زیاد به یاد آقا و سرور کائنات، امام زمان -عجل الله تعالی فرجه- روح و جان و جسم و تنم و همه متعلقات من و دو فرزندم که زیاد دوستشان دارم فدای قدم او، علی الخصوص زمانی که ترنم میکند به قرآن مجید، کلام الله، چه زیباست! (که شاعر گفته: چه خوش است صوت قرآن ز تو دلربا شنیدن) به هر حال، به یاد او باشیم و فرج عاجلش را بخواهیم و برای حضرتش دعا نماییم و برای نائب عام او مجدّد قرن، وحید دهر در عصر ما، یعنی حضرت امام خمینی و طول عمر و توفیق و صحت جسم ایشان. همچنین دعا زیاد نماییم و تا جان در بدن داریم و خون در رگ ما است، دست از این پسر فاطمه-سلام الله علیها- و نائب امام زمان –عجل الله تعالی فرجه- برنداریم که خداوند ما را به وجود حضرت ایشان امتحان فرموده است و هر گونه مخالفتی با اوامر ایشان مساوی است با انکار امامت مهدی صاحب الزمان -عجل الله تعالی فرجه- و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته.
گاف خانه اجاره ای
سه شنبه 91/7/4 4:41 عصر| گاف سریال خانه اجاره ای نقد انتقاد صدا و سیما | نظر
گاف خانه اجاره ای!!!
در سریال خانه اجاره ای کانال 3 دیشب 3/مهر/91 آنجا که عاقد آمده بود خطبه عقد را بخواند به جای حدیث " النکاح سنتی..." گفت السنت نکاحی!!!! احتمالا اشتباه لپی بوده و ما فکر نمیکنیم که واقعا قصد شوخی کردن با حدیث را داشتند اما به هر حال گفتیم یک تذکر دوستانه بدهیم!