سفارش تبلیغ
صبا ویژن

برنامه رادیو هفت

یکشنبه 90/3/8 10:58 صبح| برنامه رادیو هفت صدا و سیما نقد تلویزیون آهنگ سیاه روشنفکری رسان | نظر

برنامه رادیو هفت

برنامه رادیو هفت یک برنامه خودمانیست. گوش دادن به یک قصه.   شنیدن خاطرات یکی از بزرگترهای عرصه سیما/ورزش/و ... شنیدن پیامکهای مردم درباره موضوع هفته – مثلا عجیب ترین غذایی که تا به حال خورده اید یا عجیب ترین عادتی که دارید – و ... .نوع صحبت راحت و خودمانی مجری همه و همه برنامه مناسبی را برای اخر شب یک خانواده تدارک دیده است. یک برنامه ارامش بخش برای قبل از خواب. برای دور شدن از استرس های روزانه. ما از طرف بند میم از تهیه کنندگان و دست اندرکاران تولید این برنامه متشکریم. اما چون هیچکس کامل نیست و چون ما ایرانیها ضرب المثلی داریم به این مضمون که :" دوست میگوید گفتم و دشمن میگوید میخواستم بگم ! " پس با اجازه شما ما با همه تشکری که از این دوستان داریم خواستیم یکی دوتا مشکلی را هم که این برنامه دارد گوشزد کنیم تا انشاءالله این نواقص هم رفع شود.

1-       یکی از انتقاداتی که به این برنامه خوب وارد است این است که احیانا گه گاه بعضی از مهمانان برنامه پوشش مناسبی ندارند.چند وقت پیش یکی از آقایان که برای قصه خوانی امده بود دوتا دکمه بالای پیرهنش را باز گذاشته بود. البته اینجور اتفاقات کم میافتد و اگر کارگردان عزیز برنامه با همت بیشتری به این مساله دقت کند  انشاءالله اصلا اتفاق نمیافتد.

2-       بعضی از مهمانان خوب طبیعتا با توجه به تنوع تیپ و شخصیتشان حرفهایی میزنند که شاید مناسب سیما نباشد.بعضی از کارها وقتی به عنوان یک خاطره عادی گفته شود جنبه بدآموزی دارد.مثلا اینکه فلان ورزشکار در بچگی پول توجیبی خود را از راه شرطبندی توی مسابقاتش به دست میاورده!(شرط بندی حرام است.) یا بعضی از خاطرات دیگر که فعلا اشاره نمیکنم.

روی این  خاطرات باید خیلی دقت شود. هم خاطرات غیر فرهنگی و هم خاطرات غیر دینی در یک برنامه فرهنگی طبعا  باید حذف شود.اگر کسی در گذشته کارنادرستی  را کرده و حالا با افتخار تعریف میکند شما دوستان عزیز که نباید آن را پخش کنید. شما قبل از اینکه در برابر او متعهد باشید در برابر خداوند متعال مسئولید و تعهد دارید که نشر بدی را نکنید.این قسمت را سربسته گفتیم و ادامه نمیدهیم.

3-       نکته سوم مربوط به داستانهاست.بعضی از داستانها جای خواندنشان در تلویزیون نیست! داستانی که از صادق هدایت خواندید هم از همان دسته بود.

4-       با عرض معذرت هنوز یک کمی انتقاد باقی مانده.یکی برمیگردد به آهنگهایی که گذاشته میشود. بعضی هایش خیلی بی مفهوم و در عین حال افسرده کننده است. من همه را یادم نمیاید به همانی که چند شب پیش شنیدم اشاره میکنم. ترانه

  "هیس!" با صدای رضا یزدانی. آهنگ تند و به قول ماها غنادار بود اما خود شعر با اینکه قرار بود خاطره بازی باشد و حس خوب کودکی را زنده کند , یک شعر افسرده بود. بعد از شنیدن این شعر آدم خوشحال نمیشد  و احساس خوشبختی نمیکرد. شعر فاقد مفهوم سازنده و متعالی بود و حس ناامیدی و ناکامی را به انسان القا میکرد.یک بیتش این بود : " دنیای کارتونها قشنگ/دنیای ما سیاه و زشت " شما خودتان قضاوت کنید اگر کسی همچین طرز فکری داشته باشد یک انسان نامتعادل و هپروتی نیست که در رویاها زندگی میکند؟ یک بچه  است که کارهایش را به خوبی  در خواب و رویا انجام میدهد اما در زندگی واقعی مامانش باید کارهایش را بکند!!!

میدانید بعضی وقتها فکر میکنم بعضی از "خاطره بازها"  اصلا مفهوم کودکی ما را فراموش کرده اند.کارتونها قشنگ بودند چون بچه های اون تو مثل ما بودند و چون یاد میدادند که چگونه با دنیا کنار بیاییم و درست زندگی کنیم. چگونه مشکلات را حل کنیم و امیدوار باشیم. مثلا " بچه های کوههای آلپ" یاد میداد که کینه چقدر بد است و" آنت " که سالها کینه در دلش داشت چگونه آخر سر نجات پیدا کرد.یاد میداد هرکاری انسان بکند خودش هم باید جوابگویش باشد.خودت مجبوری اشتباهت را جبران کنی! " لوسین " خودش تمام این سالها جور اشتباهش را کشید و چون ناامید نشد و فداکاری کرد توانست اشتباهش را جبران کند. دست آخر " دنی " خوب شد.

بنل هیچگاه دروغ نمیگفت.الفی الکینز دعوا نمیکرد. میشا پسر خوبی بود.... اینها همه کارتون بودند اما سازندگانش با آنها روش درست زندگی کردن را آموزش میدادند. نباید جزو آن دسته ای شویم که هی میگویند همه چیز سیاهه/ همه دروغ میگویند /همه بدند! یا جزو ان دسته ای که اعتقاد دارند "گاوها هم زمان قدیم بیشتر شیر میدادند!!"

خلاصه اینکه توی برنامتون همچین چیزی را القاء نکنید.حس نا امیدی ندهید بلکه امید و تلاش را تبلیغ کنید طوریکه بعد از برنامتون بگیم میتوانیم و میکنیم. بخواهیم بهتر باشیم.شارژمان کنید.

چه توی حرفهاتون ( متاسفانه گاهی مجریهاتون اینجوری اند) و چه توی آهنگهای انتخابیتون تازگیها متاسفانه داره این حال و هوای به اصطلاح" سیاه روشنفکری" مد میشه. توی تصویر زندگی هم در دوره قبلش همین اهنگهای افسرده و ناامید کننده شایع بود.( فکر کنم مسئول اهنگهای صدا و سیما را عوض کردند. هم غنادار شده و هم سیاه و انسانها را از امیدوار بودن و حرکت کردن به سمت دید ساه داشتن و سکون میبرد).

این قسمت را مفصل تر گفتیم چون احساس خطر کردیم که دارد شایع میشود .

دست اخر هم به عنوان شوخی به شاعر شعر هیس! بگوئیم : راستش آن وقتها که ما گالیور را میدیدیم عاشق فلرتیشیا نبود! کارتونهای بچگی برای دیدن با دید بچگی هم هست! این حرفهای خاله زنکی را قاطی کار بچه ها نکنید.توی بچگی ما همه خواهر و برادر بودند . حداکثر اینکه فکر میکردیم شاید وقتی بزرگ شدند خانوم کوچولو با پسر شجاع به هم بیایند! تا ان وقت هم که خدا بزرگه!

امید واریم موفق باشید و پیروز . بازهم ممنونیم.

بند میم            bandemim.parsiblog.com


صداوسیما در مقابل فرهنگ ایرانی

جمعه 90/3/6 10:3 صبح| منصور حداد مازوخیسم رسانه ملی نقد انتقاد تلویزیون صدا و سیما فره | نظر

 

این مقاله از سایت رجا نیوز انتخاب شده است و چون ما نیز تا حدودی این اشکالات را به صدا و سیما وارد میدانیم ان را باز نقل کردیم. ما نیز فکر میکنیم صدا و سیما مشکلات واقعی جامعه را نمیبیند و مشکلاتی را که قشر کمی از ایرانیها با ان در گیرند انتخاب کرده و بدتر آن را نشر میدهد. درحقیقت قبح آن اشتباهات را میشکند و به انها عمومیت میبخشد. موفق باشید.

                                                                                                                                                                                                             بند میم

مازوخیسم رسانه‌ای صداوسیما در مقابل فرهنگ ایرانی

منصور حداد

در سال‌های ابتدایی دهه 70، شبکه دوم سیمای جمهوری اسلامی، سریال پدرسالار را به خانه های مردم ایران آورد. این مجموعه یک خانواده ایرانی را به تصویر می کشید که عروس جوان و تازه رسیده فامیل حاضر نیست رسم و رسوم را بپذیرد و داماد را به شکستن هنجارهای فامیل مجاب می کند. از آن سو، پدر خانه نیز با رفتاری متکبرانه و متبخترانه حاضر به پذیرفتن آزادی عمل برای پسر و عروسش نشد و آنها را از مجموعه فامیل مطرود کرد.

آسیب شناسی توسط دلسوزان و کارشناسان خبره در حق یک جامعه و سپس تبدیل شدن به کالاهای رسانه ای تبلیغی یک وظیفه خطیر و اقدام فاخر است. آسیب شناسی خوب یعنی انتقاد از نقاط منفی و برجسته کردن نکات مثبت. در این سریال پربیننده، دلسوزی و دل‌پاکی محمدعلی کشاورز به عنوان پی‌رنگ و پس زمینه رفتارهای آگراندیسمان شده وی مطرح می شد. رفتارهای پدر خانواده رویکردی دیکتاتوری و اقتدارمآبانه است که مشام هر بیننده را انصاف می دهد.

پس از نزدیک به 20 سال آسیب شناسی های مختلف رسانه ملی در تبعیت فرزندان نسبت به پدرهای غیر منطقی باز هم سریالی تولید شده است به نام "ستایش"! عجیب اینکه تاریخ ماجراهای این فیلم مربوط به همان دوره سال های بعد از جنگ و ابتدای دهه 70 است. پدری بازاری و سنتی و لوطی منش این بار با نقش آفرینی داریوش ارجمند، بر خانواده ای پدری می کند که فرزندانش باید از دستورات غیرمنطقی و زورگویانه پدر تبعیت محض و مو به مو کنند. اما این بار پسر خانواده است که یاغی شده است و به دنبال عشق پیش از ازدواج خود رفته است. علاقه شگفت انگیز پدر این خانواده ایرانی به اولاد ذکور، نیز از دیگر آسیب شناسی های احتمالی تهیه کنندگان سریال است. آیا عشق و عطوفت عمیق پدران و مادران ایرانی از بدو تولد تا لحظه مرگ هیچ تصویر دیگر و مولفه چشمگیری برای رسانه ملی و تهیه کنندگانش ندارد که بخواهند به آن بپردازند. نمونه‌اش جمله معروف "دخترها بابایی هستند" گویای عشق وی‍ژه پدران ایرانی نسبت به دختران‌شان است که در فرهنگ های دیگر کمتر دیده می شود.

اما سوال اینجاست، چند درصد از خانواده های ایرانی از چنین اختلال‌هایی رنج می برند. اما سوال جدی تر آن است که این موضوع مربوط به 20 سال پیش می شد و رسانه ملی پیش تر به آن پرداخته بود. البته از این دست سریال ها، انواع و اقسامش، مانند "آسمان همیشه ابری نیست" هر سال هم تحویل مخاطب می‌شود.

این نوع انتقادورزی اغراق آمیز از هویت ایرانی سنتی بیشتر شبیه نوعی هتاکی و فحاشی به خود محسوب می شود. ظاهرا یکی از اختلالات روان شناختی انسان ها، لذت بردن از رنج دادن به خود است. آیا این اختلال را می توان توسعه داد و از مازوخیسم های اجتماعی و جمعی صحبت کرد، کار اساتید فن جامعه شناسی و روان شناسی است. آیا این اختلال را می توان به رسانه ای که صفت ملی را یدک می کشد و خود را سخنگوی ملت می داند، نسبت داد؟ اینجا نیز اساتید فرهنگ و رسانه باید ارزیابی کنند.

از این دست خودکم بینی ها و بدسلیقگی ها رویه عام و شایع رسانه ملی شده است. امسال شب سوم خرداد، شب جشن سرور ملت ایران در فتح خرمشهر، فیلم سینمایی دوئل پخش شد. فیلمی که در آن حمیت و شجاعت و درایت رزمندگان و مردم ایران را در دفاع از منافع و اسناد با اهمیت ایران به زیبایی به تصویر می کشد. اما سازنده فیلم معتقد است که علی‌رغم رشادت ها و جان‌فشانی‌ها مسئولین بالادستی یک گاوصندوق طلای مسروقه را به جای منافع واقعی ملت ایران به آنها قالب کرده اند. فیلم میلیاردی ساخته سینمای وزارت ارشاد دولت خاتمی، بدون تردید، یک فیلم تردیدافکن در حقیقت مواضع انقلاب اسلامی در قبال جنگ بوده و هست. البته کسی نباید وجود منکر برخی اشتباه‌ها و خطاها در فضای دفاع مقدس شود. چیزی که طبیعی یک مجموعه انسانی است. اما برجسته کردن کل دفاع مقدس در حفظ شهر خرمشهر به عنوان یک دروغی که از مسئولین بالادستی به مدافعان مظلوم شهر حقنه شد، در شب فتح خرمشهر از همان مازوخیسم و خودآزاری مذکور است.

قطعاً شب میلاد حضرت زهرای مرضیه سلام الله علیها و روز زن و روز مادر، اکثریت مطلق خانواده های ایرانی مشغول خوشحالی و دور هم نشینی و تقدیر از مادران خود هستند. اما برنامه شبکه پربیننده سه می خواهد ناراحتی و غم‌گساری به حق بخش کوچکی از جامعه ایرانی را به آن تعداد پیامک شماره یک افزون کند. انسان متدین هیچ گاه از مردن عزیز دیگران خوشحال نمی شود. البته ایرانیان نیز بعد از فوت بستگان نزدیک، اولین کاری که می کنند به کسانی که مجلس شادی در پیش دارند، تماس برقرار می کنند و خواستار به تعویق نیانداختن برنامه آنها می شوند.

این عقل رسانه ای معوج از سوی کدام نهاد باید نظارت و اصلاح شود؟

rajanews.com


مجری بی حجاب در تلویزیون

پنج شنبه 90/3/5 2:32 عصر| مجری بی حجاب نقد تلویزیون صدا و سیما رسانه ملی بیحجابی حیا شبکه2 | نظر

   مجری بی حجاب در تلویزیون

یکی از خانمهای مجری در کانال 2 سیما زیادی گرم و خودمانی با نامحرم رفتار میکند.ایشان شاید قصد بدی نداشته باشند اما فرهنگ اسلامی را دانسته یا نادانسته رعایت نمیکنند. این خانم چادر بر سر کرده شاید این چادر باعث شده تا لبه انتقادات از ایشان دور بماند غافل از اینکه حجاب ظاهر مکمل حجاب و حیای درونی است. آن حجاب درونی اگر رعایت نشود و در رفتار با نامحرم بی قید باشیم و شوخی بکنیم دیگر با حجاب نیستیم که هیچ بلکه حرمت چادر را هم شکسته ایم. متاسفانه این خانم مجری مدتی است که به این روند کار خود ادامه میدهند و میترسیم که این نوع اجرا همراه با بی وقاری در تلویزیون مد شود. کما اینکه یکی از مجریهای برنامه سیمای خانواده کانال 1 نیز تقریبا به این روش اجرا گرایش پیدا کرده و این اپیدمی"بی وقاری درونی و گرم گرفتن با نامحرم" درحال شیوع است.

  *خداوند در سوره احزاب، خطاب به همسرانِ پیغمبر می‏فرماید: «فَلاتَخْضَعْنَ بِالْقَوْل فَیَطْمَعَ الَّذی فی‏ قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً»(سوره الاحزاب، آیه 32) دستورِ «فَلاتَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ» در مورد کیفیّتِ ادا کردن کلمات است. قرآن خطاب به همسرِ پیغمبر می‏گوید: صدایتان را نازک نکنید! اگر کیفیت گفتار، شیطانی باشد «فَیَطْمَعَ الَّذی فی‏ قَلْبِهِ مَرَضٌ» آن شیطانی که «یُوَسْوِسُ فی ‏صُدُورِ النَّاسِ» است، طرف مقابل را به وسوسه می‏اندازد. «وَقُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً» یعنی گفتارِ پسندیده و خداپسندانه داشته باشید؛ چه از نظرِ مواد و چه از نظرِ کیفیت ادا.*     (1)

اقداماتی همچون شوخی و مزاح با نامحرم   و هرگونه رفتاری که موجب تهییج و تحریک یا حتی علاقه گردد، بدحجابی محسوب می   شود  .

ایا نکات زیربدیهی نیست:

*

1-زنی که حجاب ظاهری خود را رعایت کرده و حتی احیانا از چادر هم استفاده کند ولی در سخن گفتن ابایی از شوخی با نامحرم و جلب توجه او ندارد بی حجاب است.

2- زنی که بدون آرایش است، اما با زبان و رفتار خود، فکر و قلب نامحرمان   را  به خود مشغول خود می کند، بدحجابتر از بانوی آرایش کرده ایست که از مردان غافل است و و با آنها سرد و محکم سخن میگوید.

3- اقداماتی همچون شوخی و مزاح با نامحرم   و هرگونه رفتاری که موجب تهییج و تحریک یا حتی علاقه گردد، بدحجابی محسوب می   شود.

4-فردى که به رفت و آمد با نامحرم بیشتر از محارم خود گرایش دارد، یا کسى که مطلبى را مى تواند از همجنس بپرسد اما مخصوصاً از نامحرم مى پرسد، یا صحبت کردن با نامحرم را طولانى مى کند، رفتن به تفریح و مسافرت با نامحرم برایش جذاب تر است، در میهمانى ها و مجالس دوست دارد با افراد نامحرم بیشتر گفت و گو کند و…،همه این ها نشانه هاى شروع یک رابطه آلوده و غیر شرعى است که باید از آن جداً اجتناب کرد .

 دوستان عزیز سیما بدانند اصولاً از نظر مراجع، صحبت کردن با نامحرم در غیر ضرورت مکروه است، خصوصاً اگر مخاطب جوان باشد. (سید مسعود معصومى، احکام روابط زن و مرد) *(2)

اینکه زنی با نامحرم بیاید خودمانی شود و بلند بلند با نامحرم بخندد و پایش را روی پایش بیاندازد مطمئنا جلوه حیا و عفاف و الگوی بانوی مسلمان نیست!

ما فعلا اسمی از این برنامه نبردیم و فکر میکنیم که این خانم نا آگاهانه این حدود شرعی را میشکنند و تذکر دادیم تا خود این خانم بداند که کارش گناه است و باعث مفسده است. چه برای مهمانان مرد برنامه و چه برای بینندگان پای تلویزیون.اما صدا و سیما نیز در این گناه شریک است و باید پیش ما ملت هم جوابگو باشد. شما باید طبق موازین شرعی برنامه بسازید. جذابیت برنامه به مروج بی حیایی بودن نیست! آیا آنجا کارشناس وجود ندارد که ظاهر  و محتوی برنامه را از لحاظ شرعی چک کند؟ آیا قبل از اجرا نباید از شرعی بودن و نامضر بودن برنامه ها مطمئن بود؟ ایا حداقل اکنون  با مدیر تولید و عوامل این نوع بی حرمتی ها برخورد خواهد شد؟

در روایات آمده است که:

 

هر کس با نامحرم شوخى کند، براى هر کلمه‏اى که در دنیا با او سخن گفته است هزار سال او را در دوزخ زندانى مى‏کنند. (ثواب الاعمال وعقاب الاعمال -ترجمه انصارى، 567

 

منظور از حجاب،علی رغم تلقی عوامانه، فقط پوشش ظاهری نیست؛ بلکه روح حجاب نیز هست که باید در فکر و اندیشه ، رفتار و گفتار، و نهایتا در پوشش افراد محجب جاری گردد.حجابی که فقط در پوشش ظاهری لحاظ گردد ولی در رفتار، گفتار و برخورد با نامحرم رعایت نشود ،فریبی بیش نیست .

بند میم

 

 

پیوست:

احکام: فیلمى که به طور مستقیم پخش مى شود حکم انسان زنده را دارد و اگر به طور غیر مستقیم پخش مى شود حکم عکس را دارد)( آیات عظام: اراکى، فاضل و گلپایگانى مى گویند: (فیلم اعم از مستقیم یا غیر مستقیم، حکم عکس را دارد.) سید مسعود معصومى، احکام روابط زن و مرد

(1)حاج اقا مججتبی تهرانی

(2)کمی از منابع این مقاله " روح بی حجاب" نوشته انسیه نوش آبادی – کارشناس گروه دین و اندیشه تبیان است.


یک سرگذشت زیبا

سه شنبه 90/3/3 11:36 صبح| یک سرگذشت زیبا حیا رسانه صدا و سیما تلویزیون | نظر

 یک سرگذشت زیبا ( این مربوط به رسانه نیست اما کاش رسانه های ما آن را به صورت هنری پوشش میدادند. این تبلیغ واقعیت حیاست...)
به بهانه همزمانی ولادت حضرت زهرا (س) و سالروز آزادسازی خرمشهر؛
طنازی حیا در رقص باد گرگ‌ها

خبرگزاری فارس: برادران جرأت نگاه نداشتند، حرامیان به پشت تل خاک رسیده بودند، آسمان عجیب بغض کرده بود و زمین بی‌صبرانه آغوشش را به سمت آنان باز کرده بود. ناگهان صدای شلیک دو تیر در میانه خرمشهر پیچید!

به گزارش خبرگزاری فارس از قم، هوا بدجوری خفه بود، زوزه مرگ همه جا پیچیده بود. شهر بوی تعفن مرگ می‌داد، گوشه گوشه کوچه‌ها و خیابان‌های شهر جنازه‌های پیر و جوان، زن و مرد رها شده بود.
لحظه‌ای نفیر مرگبار خمپاره‌ها، توپ‌ها و تفنگ‌ها قطع نمی‌شد و هر از چند گاهی صدای ناله‌ای دلخراش سمفونی خون‌ریزان بعثی‌ها را به هم می‌ریخت و پس از لحظه‌ای مرگ آدمی دیگر را به کام خود فرو می‌برد.
دشمن با تمام دد منشی‌اش به شهر حمله‌ور شده بود، توپ، تانک و هواپیما در مقابل انسان‌های بی‌دفاع شهر دهان وا کرده بودند و هر لحظه همچون کفتاری لاشخور بازماندگان غریب شهر را به دندان می‌کشیدند.
جمعی زن و مرد خسته که سرپناهی جز آسمان و امیدی جز خدا نداشتند با دستانی خالی و لب‌های خشکیده از گوشه‌ای به گوشه‌ای دیگر می‌دویدند تا که شاید بتوانند با قربانی کردن جانشان در زیر تانک‌ها یا در مقابل گلوله‌های سرخ دشمن برای لحظه‌ای هم که شده خیال خام دشمن را آشفته کنند.
دشمن سراسر شهر را محاصر کرده بود و با حرصی عجیب و آمیخته با ترس کوچه به کوچه پیش می‌رفت و در این میان هر لحظه جان یک انسان فرتوت یا رزمنده‌ای مجروح و بر جای مانده را می‌گرفت.
مدافعین کم‌تعداد هنوز هم کورسویی از امید را دل‌هایشان زنده نگه داشته بودند و با اشتیاقی وصف‌ناپذیر بر آرایش وحشتناک دشمن شبیخون می‌زدند و در کمین‌های چند نفره برای لحظات، ساعات و یا حتی دقایقی دشمن را به فرار وامی‌داشتند و چه زیبا بود لبخند ملیح بر لب‌های ترک‌خورده از تشنگی مدافعینی که هر از چند گاهی فرار بر قرار دشمن را شاهد بودند.
چادر‌هایشان را به کمرهایشان گره زده بودند و در سنگری کنار برادران با تفنگی از رده خارج شده با زحمتی جانفرسا هر از گاهی گلوله‌ای شلیک می‌کردند، هرچند پرش تفنگ شانه و صورت‌هایشان را کبود کرده بود اما برای آنکه بهانه‌ای دست برادران ندهند تا مانع حضورشان در خط مقدم شوند مصمم و استوار با خشمی مقدس در صورت به نامردی دشمنان خیره شده بودند و با دقتی عجیب هر چند شلیک یک مزدور دشمن را به درک واصل می‌کردند.
حضور برادر‌ها در سنگر کنار مایه دلگرمی و امید آنها بود و بدون توجه به اطرافشان غرق در نبرد با دشمن بودند غافل از اینکه کوچه پس کوچه‌های پشت سرشان نیز به اشغال دشمن در آمده است.
صدای زوزه خمپاره‌ای آهی جانخراش را مهمان دل خواهر‌ها کرد، پیکر خونین و قطعه قطعه شده برادران در مقابل چشم‌هایشان مرثیه شومی را نجوا می‌کرد و آنها با چشمانی اشکبار بر دقایق پیش رو ضجه می‌زدند.
تنها و بی پناه در میان حلقه گرگان تیز دندان دشمن گیر افتاده بودند، تیرهای باقیمانده به تعداد انگشت‌های دو دست هم نمی‌رسید، صبورانه در پشت تلی خاک، هر چند لحظه دشمنی را به درک واصل می‌کردند به امید آنکه کسی به کمک آنها بیاید.
گروهی از برادران از بالای یکی از ساختمان‌های مشرف بر میدان مرکزی شهر شاهد حضور دو زن تنها در میان حلقه محاصره دشمن که هر لحظه تنگ‌تر می‌شد، بودند اما جز گریه و سر به دیوار کوبیدن کاری از دستشان بر نمی‌آمد.
دشمن متوجه حضور دو زن تنها در پشت تل خاک شده بود و با رندی شهوت‌آلودی که بوی کثافت می‌داد بدون آنکه گلوله‌ای شلیک کند به سمت تل خاک ذلیلانه قدم برمی‌داشتند اما با شلیک هر گلوله از پشت خاک لاشه یکی از آنان بر خاک می‌افتاد و بقیه نیز مذبوحانه به عقب فرار می‌کردند اما دوباره هجوم خبیثانه بی‌دینان بود به سمت حریم حرمت دو زن.
چشم‌های خیس برادران یارای به نظاره نشستن نبرد نابرابر ‌هابیلیان را در برابر قابیلیان زمان نداشت و با حسرتی خون‌آلوده هر از گاهی از گوشه دیوار ناموس در دستبرد خود را مویه می‌کردند.
نگاه‌هایشان را نیز حتی از خود دریغ کرده بودند، شاید می‌ترسیدند که ترس از تجاوز را در چشم‌های هم دید بزنند، دیگر شکی برایشان باقی نمانده بود که حرامیان چه نیت پلیدی را در سر می‌پرودانند.
گلوله‌های باقیمانده در دستانشان کمتر و کمتر می‌شد، برای لحظه‌ای مشت‌هایشان را که گره کردند به جز سفتی یک گلوله چیز دیگری را حس نکردند، صدای نفس‌های آلوده‌ها حرامیان چنان نزدیک شده بود که رعشه بر عفت و پاکدامنی‌شان می‌زد.
نگاه‌هایشان بعد از دقایق طولانی که بسان سالیانی طولانی بر آنان گذشته بود با دیگر در هم گره خورد و در سکوتی زیبا تفنگ‌هایشان را به سوی هم نشانه رفتند و تک گلوله‌ها را بوسه عشق زدند.
زیبابی حیا سرخی صورت‌های خاک آلوده آنها را دو چندان کرده بود، دل‌هایشان چنان هم‌نوا شده بود که دیگر نیازی به بیان نبود و با زبان بی‌زبانی که دنیایی از راز و رمز بود از همدیگر رخصت طلبیدند.
برادران جرأت نگاه نداشتند، حرامیان به پشت تل خاک رسیده بودند، آسمان عجیب بغض کرده بود و زمین بی‌صبرانه آغوشش را به سمت آنان باز کرده بود.
ناگهان صدای شلیک دو تیر در میانه خرمشهر پیچید!
تقدیم به دو خواهر شهیدی که تا آخرین نای نفس‌هایشان برای عزت دین و انقلاب در خرمشهر جنگیدند و در واپسین لحظه‌ها هنگامی که تیر‌هایشان رو به پایان بود و از نیت حرامیان بعثی آگاه شدند مردانه شهادت را به هم هدیه کردند.
/این روایت واقعی است/
===============
یادداشت از محمود جلیلیان
===============
انتهای پیام/آ10


دست از سر بچه ها هم بر نمی دارین؟

دوشنبه 90/3/2 11:14 صبح| رقص عروسک خاله شادونه بچه ها تلویزیون نقد صدا و سیما امر به معرو | نظر

دست از سر بچه ها هم بر نمی دارین؟

 مطلبی که با عنوان : رقص عروسکهای خاله شادونه.در تاریخ  30/2/90  روی وبلاگ قرار گرفت. یکی از خوانندگان لطف کرده بود و ایراد زیر را مطرح کرد که در ادامه به آن پاسخ میگوییم.( خود مقاله هنوز روی وبلاگ است.)

 زهرا خانم نوشت: دست از سر بچه ها هم بر نمی دارین؟ما که همیشه هر چی تلویزیونو روشن کردیم یا نوحه دیدیم یا عزاداری یا آخوند بذارین حد اقل اون بچه ها یه خورده شاد باشن.

------------------- بند میم:------         

سلام خیلی از اینکه مطلب کوتاه مارا خواندی ممنونیم. باور کن اینکه کسی از مطلب ما ایراد گرفته و آن را نقد کرده خیلی خوشحالمان کرد. این یعنی که آن را خوانده اید و در موردش فکر کرده اید. این هم به اندازه اینکه کسی  بنویسد" از شما ممنونیم" برایمان جالب بود. لطفا اگر باز هم نظری داشتی بفرست.خوشحال میشویم بدانیم کجای حرفمان به دل نمینشیند و واضح نیست.اما در مورد پیام شما:

 

 دوست عزیز حرف شما هم درست است و هم نیست. اول اینکه ما نگفتیم آهنگ ها را حذف کنید و نوحه و عزاداری بگذارید. ما گفتیم آهنگ مناسب بچه ها پخش شود و رقص و آواز را تشویق نکنید. طوری باشد که بچه در بزرگی خودش میلی به رقص نداشته باشد و آهنگهای پاپ و غنا دار به ذائقه بچه وارد نشده باشد.

مطلب آن است که از قدیم گفته اند " اگر میخواهی کسی را بکوبی کافیست از او بد دفاع کنی" و این مسئله از قرار گه گاهی در صدا و سیما استفاده میشود . بی هنری یا غرض بعضی از دست اند کاران صدا و سیما در این بین دخیل است و این همان وقتی است که به قول شما  هر کانال میزنیم یا عزاداری است یا سخنرانی. واقعا بعضی کارهای تلویزیونی ها عجیب است عصر های جمعه که همه دور همند مثلا 3 تا کانال با هم سخنرانی مذهبی میگذارد.یک کانال آقای ازغدی / یک کانال آقای دینانی/ یک کانال هم که شبکه قران.تازه بعد از اذان هم کانال 3ممکن است یک سخنرانی دیگر پخش کند. در این بین کانالهای دیگر هم عمدا یا از روی بی برنامگی چیز دندانگیری ندارد.( مثلا یک فیلم ایرانی که باید اسمش را گذاشت بدبختها چگونه به جهنم میروند یا خسر الدنیا و الاخره/ یک فیلم خارجی در مورد جنگهای شیلی  یا هر چیز اعصاب خورد کن دیگر که دا رای مخاطب کاملا خاص است و جایش عصر جمعه نیست/ یک برنامه در مورد مصرف بهینه برق و اب و .../ یک فوتبال/ شبکه خبر / یک فیلم کودک که بگیر نگیر دارد... و این روند تا دم اذان مغرب ادامه دارد. حالا عصر جمعه است و دلتان هم گرفته. این است که کاسه کوزه ها سر سخنرانیها  و مذهب و برنامه مذهبی شکسته میشود که هیچ تقصیری هم ندارند. این همان بد دفاع کردن است. هنر صدا و سیما!!!

حالا میرسیم به اینکه پس چه کنیم؟ حالا که برنامه ها خوب نیستند برویم ماهواره ببینیم؟ از تلویزیون بخواهیم رقص و آواز نشانمان بدهد تا دلمان باز شود؟ آیا اینها فقط دل را باز میکند یا نه موقتی باز میکند و در دراز مدت روح را خفه میکند. شرم و حیا را میدرد.درنده خویی میاورد. افسردگی می اورد.

 ایا برنامه سالم و نشاط آور بدون رقص و آواز هم میشود؟ مثلا بچه که بودیم بعد از دیدن سنجاب کوچولو(بنل) واقعا شارژ بودیم. سنجابی که همیشه مهربان بود و هیچ هم دروغ نمیگفت. میشا/ سرندیپیتی و...کلاه قرمزی و نوروز 90 که امسال کلی بیننده داشت و مردم را خنداند با رقص و آوازش خنداند یا نه کار سالم و در عین حال جذاب بود؟

مدرسه موشها و خانه مادر بزرگه را شاید شما بهتر یادتان باشد. انجا هم موضوع و اجرا خوب و سالم بود و بدون غنا و گناه و رقص بچه ها کلی به کپل و مخمل میخندیدند و در عین حال آموزنده هم بود.

اگر شما غذای کافی نداشته باشید بقیه اش را سم میخورید؟ ما میگوئیم تلویزیون غذای کافی نمیخرد و تولید هم نمیکند بلکه برعکس مقداری سم ( فیلمهای خشن و گاها ضد فرهنگی با نشان دادن روابط نادرست بین محرم و نامحرم/ کوچک و بزرگ ) از خارج وارد کرده و تازه خودش هم  دارد برنامه های تولیدی اش را به جای چاشنی , زهر میزند. رقص و آواز و عشوه به خورد بچه ها میدهد. محرم و نامحرمی را به بچه ها یاد نمیدهد بلکه از ضمیرشان پاک میکند. پرده های حیا را میدرد. کارتونهای بی مفهوم و آوازها تند با آهنگهای غنا دار. آخر بچه ها ضمیرشان با چه خمیری شکل میگیرد؟ ما رویمان نشد و گفتیم عروسکها میرقصند اما واقعیت این است که مجری ها هم حرکاتشان شبیه رقص است. دستها را بالای سر تکان میدهند و کج و راست میشوند!!! اخر برنامه کودک هم بچه ارامش بیشتری پیدا نکرده یا فکرش باز نشده اضافه انرژی منفی هم پیدا کرده. ما میگوئیم با امر به معروف و نهی از منکر تلویزیون کاری کنیم که به سمت درست حرکت کند. و جلوی به سمت پرتگاه رفتن را هم بگیریم. کارتونهای خوب بخرد . فیلمهای به روز و شاد بخرد و خوب هم سانسور کند . همه سم ها حذف شود ولی بهترین غذا هم خریده و پخته شود. واقعا کارتونهای کودکی ما دهه 60 ای ها بهتر بود. بهترین مضامین و بهترین ماجراها با سانسور خوب. چه ایرادی دارد ما فکر میکردیم پسر شجاع دارد ورزش میکند. به سمت غنا و بی حیایی رفتن که هنر نمیخواهد " کافی است در رودخانه شنا نکنی تا اب تو را با خودش ببرد." بالاتر رفتن سخت است نه عقبگرد.

لب کلام اینکه ما میگوئیم باید حکم خدا را رعایت کنیم . رقص را علما میگویند حرام است. آهنگ غنا دار هم حرام است. بگو و بخند با نامحرم هم حرام است. حتی ما به اینها نزدیک هم نباید بشویم . روی شبهه اش هم نباید حرکت کنیم. درست است که بچه مکلف نیست اما اموزش رقص هم جایز نیست. بچه اول که به دنیا می اید ضمیرش پاک و خدا جوست و ما نباید این لوح ضمیر کودک را آلوده کنیم. اینطور که صدا و سیما پیش میرود کودک ما طبعش به این آهنگها و رقصها باز میشود و در بزرگی به سمت این گناهها گرایش پیدا میکند. و کارش سخت میشود. بلاخره میخواهد درست و خدایی زندگی کند یا نه؟

یک نکته هم برای آنهایی که احیانا در دام غنا و رقص گرفتارند: دوستان عزیز هرکدام از ما ممکن است به گناهی آلوده باشیم اما انسان دیگر نباید آن را خوب جلوه دهد و یا آن را تبلیغ کند بلکه باید بداند کاری که میکند مورد رضای خدا نیست و بد است. حالا او قدرت ترکش را فعلا فکر میکند ندارد. اما ته دلش هم نباید به کار بدش افتخار کند یا عذر تراشی کند. باشد که انشاءالله روزی موفق به توبه وترک آن شود. در ضمن یادمان باشد که:

صد بار اگر توبه شکستی باز آ.

 خدا ارحم الراحمین است نباید از خوب شدن نا امید شد. باید به خودش توکل و به ائمه هدی (علیه السلام) توسل کنیم. لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم.

و دست اخر یک داستان واقعی به نقل از استفان کاوی:

    "این داستان از مجله موسسه دریانوردی نقل قول شده است:

      "دو کشتی جنگی ماموریت یافته بودند برای آموزش نظامی به مدت چند روز در هوایی طوفانی مانور بدهند.من             در کشتی فرماندهی خدمت میکردم و با نزدیک شدن شب در پل فرماندهی – که همان عرشه کشتی است – نگهبانی میدادم.هوای مه الود سبب شده بود که دید کمی داشته باشیم.در نتیجه ناخدا نیز در پل فرماندهی ایستاده بود تا همه فعالیتها را زیر نظر داشته باشد.

پاسی از شب نگذشته بود که دیده بان روی پل فرماندهی گزارش داد:"نوری در سمت راست جلوی کشتی به چشم میخورد."

ناخدا فریاد زد :"ایا نور ثابت است یا به طرف عقب حرکت میکند؟"

دیده بان جواب داد: " ثابت است. " که به این مفهوم بود که در مسیری هستیم که به هم تصادم خواهیم کرد.

ناخدا به مامور ارسال علائم گفت:" به آن کشتی علامت بده که رو در روی هم هستیم. توصیه میکنم که 20 درجه تغییر مسیر بدهید."

جواب علامت این بود که :" شما باید 20 درجه تغییر مسیر بدهید."

ناخدا گفت: " علامت بده که من ناخدا هستم و انها باید 20 درجه تغییر مسیر بدهند."

پاسخ آمد : " من مهناوی دوم هستم و بهتر است شما 20 درجه تغییر مسیر بدهید."

در این هنگام که ناخدا به خشم آمده بود تفی به زمین انداخت و گفت : " علامت بده که از یک کشتی جنگی علامت فرستاده میشود. 20 درجه تغییر مسیر بدهید."

پاسخ آمد: " من فانوس دریایی هستم."

و ما تغییر مسیر دادیم."

                       ( هفت عادت مردمان موثر اثر اسفان کاوی)

اری اصول و دستورات خداوند مانند فانوس دریایی اند . تکان نمیخورند . نمیتوانیم انها را بشکنیم.با کوشش برای شکستن انها خود را میشکنیم. باید مراقب باشیم با انها تصادف نکنیم. انها راه ما را روشن میکنند. هروقت یکی از انها جلوی ما را گرفت باید خیلی شکرگزارانه سری به تصدیق تکان دهیم و  دور بزنیم.....

 

امضا بند میم


<      1   2   3      >